می گفت

‌می‌ گفت
اگر هزار بارِ دیگر هم به دنیا بیایم
باز پشتِ این پنجره ها،
هر چیزی شکلِ انتظار به خود می‌گیرد.
کسی‌ که باید بیاید،می‌ آید.
می‌‌آید و نمی‌پرسد چند ساله ام،
چند بار مرده و زنده شده‌ام
یا چقدر منتظر مانده ام.
به چشمانم نگاه می‌کند
و می‌خواهد بداند
چه اندازه دوستش داشته ام. ... .
پنجره را باز بگذار محبوبم ...
دلتنگی‌ همچنان در جریان است

#نیکی_فیروزکوهی
📚در خانه ما عشق کجا ضیافت داشت
دیدگاه ها (۷)

چه هیاهوی سبزی می‌وزداز شاخه‌های درختهم‌نفس با پرنده‌هاییکه ...

‌به من بگو چگونه من جوان شومبگو چگونه این جهان شود بگو چگونه...

در عشق زنده باید ڪز مرده هیچ نایددانی ڪه ڪیست زنده...؟آن ڪو ...

تمام روز را در آئینه گریه می‌کردمبهار پنجره‌ام رابه وهم سبز ...

صحنه پارت دهم

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖¹¹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط