آن که رخسار تو را این همه زیبا می کرد

آن که رخسار تو را این همه زیبا می کرد
کاش فکر دل سو دا زدۀ ما می کرد

آن که می داد تو را حسن و نمی داد وفا
کاشکی فکر من عاشق و شیدا می کرد

یا نمی داد تو را اینهمه بیداد گری
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد

کاشکی گم شده بود این دل دیوانۀ من
پیش از آن روز که گیسوی تو پیدا می کرد

ای که با سوختنم با دل من ساخته ای
کاش یک شب دلت اندیشۀ فردا می کرد

کاش می بود به فکر دل دیوانۀ من
آنکه خلق پری از آدم و حوا می کرد

کاش در خواب شبی روی تو می دید
بو سه ای از لب لعل تو تمنا می کرد

عماد خراسانی
دیدگاه ها (۲)

گل در بر و می در کف و معشوق به کام استسلطان جهانم به چنین رو...

خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب.دوستان را خبر از چشم پر...

توپاییز را از یاد می بریو مردیتمام برگ های خیابان ها رادر حی...

شالم رادور گردنمسه دور میپیچم...زمستان فصل اعدام بغض هاست!مر...

ان هنگام که تو تمام بودن من را در چمدان فراموشی گذاشتی و با ...

تو قله ی خیالی و تسخیر تو محال#قیصر_امین_پور کوله باریست پر ...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط