گل وحشی من
گل وحشی من
پارت ۲
پدر ات: خفهههه شوووو...دختره ی هرزههه (و یه سیلی محکم به ات زد که از دهنش خون امد)
تهیونگ:( تفنگشو گذاشت روی سر پدر ات) به چه جرعتی بهش سیلی زدی هااااا نکنه دلت میخواد بمیریییی (عربده)
ات:( خون کنار لبشو پاک کرد و یه خنده کرد) بابا هر کاری کنییی من نمیرم....من نمیخوام.... اصلاً... اصلا من برای چی باید برم (عصبی)
تهیونگ: چون بابات تو رو توی قمار باخت و تو الان باید با من بیای (عصبی و عربده ترسناک)
ویو ات
باورم نمیشه...ن...نه این امکان ندارع بابام منو قمار کرده وقتی اون آقا ( تهیونگ) اینو گفت شبیه روانیا شدم و با خنده های عصبی حرف میزدم
ات: دارید دروغ میگید...... امکان نداره نه..... نه امکان نداره ( خنده عصبی)
تهیونگ: میخوای باور کن میخوای نکن.....حالا هم با من میای ( اشاره به بادیگارداش کرد که ببرنش)
ات: ولمممم کنینننننن.....عوضییی ولممم کننن ( عربده)
تهیونگ:( امد جلوی گوش ات) اگر به داد زدن ادامه بدی فکر نمیکنم اتفاقای خوبی بیوفته 😏
( دیگه چیزی نگفتن و سوار ماشین شدن و توی راه سکوت خیلی سنگینی بود که ات شکستش)
ات: اسمت چیه ؟
تهیونگ: کیم تهیونگ....ولی تو باید منو ارباب صدا بزنی ( سرد)
ات: شغل تو چیه ؟
تهیونگ:هه....یعنی هنوز نفهمیدی من خطرناک ترین مافیا جهانم 😏
ات:( از ترس دیگه هیچی نگفت)
چند دقیقه بعد
ویو ات
داشتم انقدر فکر میکردم که یهو خوابم برد
ویو تهیونگ
به بیرون نگاه میکردم که حس کردم یه چیزی روی شونه هامه نگاهمو دادم به اون طرف که دیدم ات روی شونه هام خوابیده اول خواستم بیدارش کنم ولی وقتی اون چهره ی کیوتشو دیدم دلم نیومد خیلی ناز بود
۱ ساعت بعد
ویو ات
توی خواب بودم که یهو.........
حمایت 😭🙂
نظرتون رو بگید 🥺
پارت ۲
پدر ات: خفهههه شوووو...دختره ی هرزههه (و یه سیلی محکم به ات زد که از دهنش خون امد)
تهیونگ:( تفنگشو گذاشت روی سر پدر ات) به چه جرعتی بهش سیلی زدی هااااا نکنه دلت میخواد بمیریییی (عربده)
ات:( خون کنار لبشو پاک کرد و یه خنده کرد) بابا هر کاری کنییی من نمیرم....من نمیخوام.... اصلاً... اصلا من برای چی باید برم (عصبی)
تهیونگ: چون بابات تو رو توی قمار باخت و تو الان باید با من بیای (عصبی و عربده ترسناک)
ویو ات
باورم نمیشه...ن...نه این امکان ندارع بابام منو قمار کرده وقتی اون آقا ( تهیونگ) اینو گفت شبیه روانیا شدم و با خنده های عصبی حرف میزدم
ات: دارید دروغ میگید...... امکان نداره نه..... نه امکان نداره ( خنده عصبی)
تهیونگ: میخوای باور کن میخوای نکن.....حالا هم با من میای ( اشاره به بادیگارداش کرد که ببرنش)
ات: ولمممم کنینننننن.....عوضییی ولممم کننن ( عربده)
تهیونگ:( امد جلوی گوش ات) اگر به داد زدن ادامه بدی فکر نمیکنم اتفاقای خوبی بیوفته 😏
( دیگه چیزی نگفتن و سوار ماشین شدن و توی راه سکوت خیلی سنگینی بود که ات شکستش)
ات: اسمت چیه ؟
تهیونگ: کیم تهیونگ....ولی تو باید منو ارباب صدا بزنی ( سرد)
ات: شغل تو چیه ؟
تهیونگ:هه....یعنی هنوز نفهمیدی من خطرناک ترین مافیا جهانم 😏
ات:( از ترس دیگه هیچی نگفت)
چند دقیقه بعد
ویو ات
داشتم انقدر فکر میکردم که یهو خوابم برد
ویو تهیونگ
به بیرون نگاه میکردم که حس کردم یه چیزی روی شونه هامه نگاهمو دادم به اون طرف که دیدم ات روی شونه هام خوابیده اول خواستم بیدارش کنم ولی وقتی اون چهره ی کیوتشو دیدم دلم نیومد خیلی ناز بود
۱ ساعت بعد
ویو ات
توی خواب بودم که یهو.........
حمایت 😭🙂
نظرتون رو بگید 🥺
- ۱۴.۰k
- ۰۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط