نحس
Part31
علامت جی سوک : *
علامت زنش : ؛
علامت دخترش : ^
جی سوک با یه لبخند بزرگ وارد شد و زن و همینطور دخترش رو میشد پشتش دید
*بَه بَه ببین کی اینجاست
*کیم چطوری ؟
« ببینم جی سوک تو دیروز اینجا نبودی ؟
*خب گفتم امروز هم بیام مشکلش چیه؟
جی سوک جوری که انگار تعجب زده از دیدن هفت نفر روبروشه " وااای خدااای منننن" بلندی گف ولی خب خیلی ضایع بود
*شماها ، شماها بی تی اس این؟ وااای خیلی این افتخار بزرگیه که میتونم از نزدیک ببینمتون
جی سوک جلو رفت و با همشون دست داد
« جی سوک بسه بیا بشین
بعد از اینکه جی سوک و هان نشستن بلاخره چهره ی زن جی سوک و دخترش مشخص شد
زنش از صورتش میباربد به عفریته ی تمام عیار باشه و دخترش .....
حقیقتا هر هفت نفر تعجب کرده بودن که چطوری این دختر جلوشونه چون جونگکوک قبلا نسبتش با جی سوک رو گفته بود و خب همه فکر نمیکردن کیم یونا از ایتزی جلوشون باشه
اون دختر خوشگلیه ولی خب میتونه دل پپسر داستان رو ببره ؟
؛ سلام من یونسو هستم خوشبختم
: ما هم همینطور
« بشینید
*چقدر جالب 8 ایدل کنار هم
جی سوک جوری لبخند زد که انگار یونا قراره با تک تک شون ازدواج کنه
*خب هان نمیخوای بگی همچین ادمای معروفی تو خونت چیکار میکنن؟
« جی سوک وقتی خبر اومدن شون رو میدونستی حداقل در این مورد هم خبر جمع میکردی
« ایشون
هان به جونگکوک اشاره میکنه و ادامه میده
« پسر جئونه ، برادرت
*چ..چی؟
« اره اونموقعه که جونگکوک 13 سالش بود و اودیشن داد تو خارج بودی و درگیر بزرگ کردن یونا بودی پس نمیدونستی و جئون ترجیح داد ندونی
*آ.....آها
« اره
«خب چرا اومدی ؟
*هیچی اومدم بهت سر بزنم
« اهااا
هان میدونست عین سگ داره دروغ میگه
فلش بک
از زبان جی سوک
بلخره وسایل هایی که 10 سال اینجا مونده بود رو ورداشتم چقدر خاک داشتا
الانم که از دسشویی اومدم رم گایین وسایل هام رو بردارم و برم
رفتم پایین و دیدم هان نیست
*هاان؟
*هااااان؟ کجایی تو؟
} قربان تو اتاقشونن الان میان میخواین صداشون کنم؟
*نه خودم میرم ممنون
}اوکی طبقه بالا سمت چپ راهروعه دوم اتاق دستیگره طلایی
*ممنون
بادیگارد تعظیمی کرد و رفت
خب برم با این خدافظی کنم و برای همیشه بره بیرون از زندگیم
در اتاقش نصفه باز بود تا خواستم برم تو صداش رو شنیدم
« منیجر جانگ واقعا ازتون ممنونم که گذاشتین جونگکوک رو ملاقات کنم ممنون
« حتما صحیح و سالم برمیگرده نگران نباشین
جونگکوک؟
همون ابدل جئون جونگکوک معروف ؟
خوبه اونشکلی میتونم با دخترم اشناش کنم شاید به یه جاهایی رسیدن
این فرصت رو عمرا از دست بدم
پایان فلش بک
ویو راوی
" قربان شام حاضره
« الان میایم
« بفرمایید
هان به پسرا بعد هم به اون سه نفر نگاهی کرد و بعد دستش رو به سمت میز ناهارخوری بیست نفرشون به صورت اشاره دراز کرد
همه نشستن و شروع کردن
< واقعا ممنونم اقای هان خیلی خوشمزس
× اره عالیه
_ ممنون عمو
: دستتون درد نکنه
# خیلی خوشمزس ممنون
% خدا شمارو برای ما نگه داره
و همه *بجز زن و دختر جی سوک * زدن زیر خنده
*جیمین شی خیلی بانمکی
%ممنون
ولی لحن جیمین یکدفعه ای تغییر کرد با اقای هان داشت مهربون و گرم صحبت مبکرد ولی با جی سوک میشد بخ رو تو گلوش احساس کرد
« به هر ال که دستپخت من نیس باید از اجوما تشکر کنین اون زحمت کشیده
_بله اجوما از طرف هر 7 نفرمون ازتون تشکر میکنم
" خواهش میکنم پسرم نوش جونت
" قربان با من کاری ندارین برم؟
« ارع میتونی بری برو به کارات برس
"ممنون با اجازه
اجوما تغظیمی کرد و رفت
« خب دیگه شروع کنین
ادامه دارد ....
علامت جی سوک : *
علامت زنش : ؛
علامت دخترش : ^
جی سوک با یه لبخند بزرگ وارد شد و زن و همینطور دخترش رو میشد پشتش دید
*بَه بَه ببین کی اینجاست
*کیم چطوری ؟
« ببینم جی سوک تو دیروز اینجا نبودی ؟
*خب گفتم امروز هم بیام مشکلش چیه؟
جی سوک جوری که انگار تعجب زده از دیدن هفت نفر روبروشه " وااای خدااای منننن" بلندی گف ولی خب خیلی ضایع بود
*شماها ، شماها بی تی اس این؟ وااای خیلی این افتخار بزرگیه که میتونم از نزدیک ببینمتون
جی سوک جلو رفت و با همشون دست داد
« جی سوک بسه بیا بشین
بعد از اینکه جی سوک و هان نشستن بلاخره چهره ی زن جی سوک و دخترش مشخص شد
زنش از صورتش میباربد به عفریته ی تمام عیار باشه و دخترش .....
حقیقتا هر هفت نفر تعجب کرده بودن که چطوری این دختر جلوشونه چون جونگکوک قبلا نسبتش با جی سوک رو گفته بود و خب همه فکر نمیکردن کیم یونا از ایتزی جلوشون باشه
اون دختر خوشگلیه ولی خب میتونه دل پپسر داستان رو ببره ؟
؛ سلام من یونسو هستم خوشبختم
: ما هم همینطور
« بشینید
*چقدر جالب 8 ایدل کنار هم
جی سوک جوری لبخند زد که انگار یونا قراره با تک تک شون ازدواج کنه
*خب هان نمیخوای بگی همچین ادمای معروفی تو خونت چیکار میکنن؟
« جی سوک وقتی خبر اومدن شون رو میدونستی حداقل در این مورد هم خبر جمع میکردی
« ایشون
هان به جونگکوک اشاره میکنه و ادامه میده
« پسر جئونه ، برادرت
*چ..چی؟
« اره اونموقعه که جونگکوک 13 سالش بود و اودیشن داد تو خارج بودی و درگیر بزرگ کردن یونا بودی پس نمیدونستی و جئون ترجیح داد ندونی
*آ.....آها
« اره
«خب چرا اومدی ؟
*هیچی اومدم بهت سر بزنم
« اهااا
هان میدونست عین سگ داره دروغ میگه
فلش بک
از زبان جی سوک
بلخره وسایل هایی که 10 سال اینجا مونده بود رو ورداشتم چقدر خاک داشتا
الانم که از دسشویی اومدم رم گایین وسایل هام رو بردارم و برم
رفتم پایین و دیدم هان نیست
*هاان؟
*هااااان؟ کجایی تو؟
} قربان تو اتاقشونن الان میان میخواین صداشون کنم؟
*نه خودم میرم ممنون
}اوکی طبقه بالا سمت چپ راهروعه دوم اتاق دستیگره طلایی
*ممنون
بادیگارد تعظیمی کرد و رفت
خب برم با این خدافظی کنم و برای همیشه بره بیرون از زندگیم
در اتاقش نصفه باز بود تا خواستم برم تو صداش رو شنیدم
« منیجر جانگ واقعا ازتون ممنونم که گذاشتین جونگکوک رو ملاقات کنم ممنون
« حتما صحیح و سالم برمیگرده نگران نباشین
جونگکوک؟
همون ابدل جئون جونگکوک معروف ؟
خوبه اونشکلی میتونم با دخترم اشناش کنم شاید به یه جاهایی رسیدن
این فرصت رو عمرا از دست بدم
پایان فلش بک
ویو راوی
" قربان شام حاضره
« الان میایم
« بفرمایید
هان به پسرا بعد هم به اون سه نفر نگاهی کرد و بعد دستش رو به سمت میز ناهارخوری بیست نفرشون به صورت اشاره دراز کرد
همه نشستن و شروع کردن
< واقعا ممنونم اقای هان خیلی خوشمزس
× اره عالیه
_ ممنون عمو
: دستتون درد نکنه
# خیلی خوشمزس ممنون
% خدا شمارو برای ما نگه داره
و همه *بجز زن و دختر جی سوک * زدن زیر خنده
*جیمین شی خیلی بانمکی
%ممنون
ولی لحن جیمین یکدفعه ای تغییر کرد با اقای هان داشت مهربون و گرم صحبت مبکرد ولی با جی سوک میشد بخ رو تو گلوش احساس کرد
« به هر ال که دستپخت من نیس باید از اجوما تشکر کنین اون زحمت کشیده
_بله اجوما از طرف هر 7 نفرمون ازتون تشکر میکنم
" خواهش میکنم پسرم نوش جونت
" قربان با من کاری ندارین برم؟
« ارع میتونی بری برو به کارات برس
"ممنون با اجازه
اجوما تغظیمی کرد و رفت
« خب دیگه شروع کنین
ادامه دارد ....
- ۲.۰k
- ۰۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط