بهرام

بهرام:
ای امام حسین…
دل من خسته است، پر از درد و زخم.
چه کنم با این همه فشار و ناامیدی؟
چهل سال درد کشیدم، بدنم پر از زخم،
روحم پر از ناتوانی،
و باز هم باید ایستاده باشم.

امام حسین (ع):
بهرام…
این سختی‌ها تو را تنها نمی‌کند.
من نیز در سختی و بلا بودم،
ولی صبر کردم، و دل‌ها را روشن نگه داشتم.

بهرام:
اما آقا…
صبر من خسته است.
دلم می‌خواست کسی باشد
که بفهمد،
که درد مرا ببیند و دستم را بگیرد.

امام حسین (ع):
دل تو دیده شده، حتی وقتی که فکر می‌کنی تنها هستی.
هر آه، هر فریاد، هر ناله‌ای که از قلبت می‌آید،
به من می‌رسد.
تو تنها نیستی،
و قدرت تو در همین ایستادگی‌ست،
نه در سکوت بی‌صدا.

بهرام:
آقا…
گاهی دلم می‌خواهد فریاد بزنم،
گاهی دلم می‌خواهد همه دردها را بر زمین بریزم،
اما می‌ترسم…

امام حسین (ع):
ترس، طبیعی است، بهرام.
ولی هر قدمی که با دل خالص و ایمان برداری،
راه را روشن می‌کند،
و حتی در تاریکی، نور می‌تاباند.

بهرام:
پس من هنوز ایستاده‌ام…
با تمام دردها و خستگی‌ها.

امام حسین (ع):
ایستادگی تو گواه شجاعت و ایمان است،
و هر قطره اشکی که ریخته‌ای،
چراغ راه دیگران خواهد شد.
دیدگاه ها (۰)

بهرام:حسین جان…یه چیزی می‌گم، از دل می‌گم.قدیما می‌گفتنمریضا...

🕊️ حسین جان…قدیما مریضان با نامت شفا می‌گرفتن…چی شده الان؟در...

☀️ صبح پنجشنبه‌تون بخیربوی آرامش و یاد شهدا همراهتون باشه… 🕊...

🕊️ یاد شهداخدایا، روح شهدا را شاد کن و دل‌های ما را آرام.راه...

🌿 بخش ۵۸ — نور در دل تاریکی‌ها 🌿می‌گویم: «خدایا، وقتی همه چی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط