از تو سکوت مانده و از من صدای تو
از تو سکوت مانده و از من صدای تو
چیزی بگو که من بنویسم به جای تو
حرفی که خالی ام کند از سال ها سکوت
حسی که باز پر کُنَدَم از هوای تو
این روز ها عجیب دلم تنگ رفتن است
تا صبح راه می روم پا به پای تو
در خواب حرف می زنم و گریه می کنم
بیدار می کنند مرا دست های تو
هی شعر می نویسم و دلتنگ می شوم
حس می کنم کنارمی و آه جای تو
این شعر را رها کن و نشنیده ام بگیر
بگذار در سکوت بمیرم برای تو
چیزی بگو که من بنویسم به جای تو
حرفی که خالی ام کند از سال ها سکوت
حسی که باز پر کُنَدَم از هوای تو
این روز ها عجیب دلم تنگ رفتن است
تا صبح راه می روم پا به پای تو
در خواب حرف می زنم و گریه می کنم
بیدار می کنند مرا دست های تو
هی شعر می نویسم و دلتنگ می شوم
حس می کنم کنارمی و آه جای تو
این شعر را رها کن و نشنیده ام بگیر
بگذار در سکوت بمیرم برای تو
۶.۸k
۱۷ فروردین ۱۴۰۰