امـــروز جمعه...
امـــروز جمعه...
چه هوایی
چـــــــه طــــــــلوعی
جانــــــــــــم
باید امروز حواسم باشد که اگر قاصدکی را دیدم
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خــــــــدا
به خـــــــدایی که خودم میدانم
نه خــــــدایی که برایم از خشم
نه خــــــــدایی که برایم از قهر
نه خـــدایی که برایم ز غضب ساخته اند
به خـــــــدایی که خودم میدانم
به خـــــدایی که دلش پروانه است
و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگوید
و به باران گفته است باغها تشنه شدند
و حواسش حتی
به دل نازک شب بو هم هست
که مبادا که ترک بردارد
به خــــــــدایی که خودم میدانم
چه خــــــــــدایی
جانــــــــــــم...
روزت پراز حضور خــــــــــداوند
چه هوایی
چـــــــه طــــــــلوعی
جانــــــــــــم
باید امروز حواسم باشد که اگر قاصدکی را دیدم
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خــــــــدا
به خـــــــدایی که خودم میدانم
نه خــــــدایی که برایم از خشم
نه خــــــــدایی که برایم از قهر
نه خـــدایی که برایم ز غضب ساخته اند
به خـــــــدایی که خودم میدانم
به خـــــدایی که دلش پروانه است
و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگوید
و به باران گفته است باغها تشنه شدند
و حواسش حتی
به دل نازک شب بو هم هست
که مبادا که ترک بردارد
به خــــــــدایی که خودم میدانم
چه خــــــــــدایی
جانــــــــــــم...
روزت پراز حضور خــــــــــداوند
۱.۳k
۲۱ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.