دنیای آدمی بودم اما
دنیای آدمی بودم اما
به چشم هیچ راننده ای نیامده بودم
بدون شما
از کنار خیابان ناپدید می شوم بانو
آمده بودم دارو برای خانه بگیرم
از شهر شما بدور
خانه ام سرطان پنجره دارد
دکتر برده ام بالای سرش
زیارت ناحیه خوانده ام
پشت دربهای بسته ی ناحیه ی هشت
خانه ام دارد از دست می رود بانو
باید خودم را برسانم
برسانم پشت دیوارهای دبستان پسرانه ی توحید
آن وقت به یاد خواهم آورد
کودکانی که دریا را دیده بودند آب را بزرگتر می نوشتند
#علیرضا_آدینه
#دلنوشته_های_کوچه_پشتی
#دلنوشته
#متن
#غمگین
https://telegram.me/joinchat/BYIBETypQYYlvvnrZeAdZA
به چشم هیچ راننده ای نیامده بودم
بدون شما
از کنار خیابان ناپدید می شوم بانو
آمده بودم دارو برای خانه بگیرم
از شهر شما بدور
خانه ام سرطان پنجره دارد
دکتر برده ام بالای سرش
زیارت ناحیه خوانده ام
پشت دربهای بسته ی ناحیه ی هشت
خانه ام دارد از دست می رود بانو
باید خودم را برسانم
برسانم پشت دیوارهای دبستان پسرانه ی توحید
آن وقت به یاد خواهم آورد
کودکانی که دریا را دیده بودند آب را بزرگتر می نوشتند
#علیرضا_آدینه
#دلنوشته_های_کوچه_پشتی
#دلنوشته
#متن
#غمگین
https://telegram.me/joinchat/BYIBETypQYYlvvnrZeAdZA
۱.۰k
۰۷ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.