پارت دوم رمان ماه عسل
پارت دوم رمان ماه عسل
جلوی درعمارت که رسیدیم خانوم
مسن ومهربونی درو باز کرد و با
لبخند و چهره بشاش و صدای نرم
گفت: سلام سیاووش جان؛ سلام
دخترم؛ خیلی خوش امدین؛ و سیا
ووش هم بامهربونی خانوم خودشو
درآغوش گرفت؛ یک ان احساس
کردم خانوم سیاووش از قبل
می دونست که من دارم می یام
و همچین مهمون ناخونده نبودم٠
وخانوم خودشو معرفی کرد: سوزان
مقدم هستم؛ دخترم اسم شما چی؟
من: نمی دونم اسم من چی؟؛ یادم
نیست وباز درد سرمو احساس کردم٠
سوزان: اشکالی نداره؛ بیاتو؛ باهم
اشنا
#ملیحه دورانی#دلبردورانی#نویسنده#-#ازتالش#ادبیات می نویسم#
جلوی درعمارت که رسیدیم خانوم
مسن ومهربونی درو باز کرد و با
لبخند و چهره بشاش و صدای نرم
گفت: سلام سیاووش جان؛ سلام
دخترم؛ خیلی خوش امدین؛ و سیا
ووش هم بامهربونی خانوم خودشو
درآغوش گرفت؛ یک ان احساس
کردم خانوم سیاووش از قبل
می دونست که من دارم می یام
و همچین مهمون ناخونده نبودم٠
وخانوم خودشو معرفی کرد: سوزان
مقدم هستم؛ دخترم اسم شما چی؟
من: نمی دونم اسم من چی؟؛ یادم
نیست وباز درد سرمو احساس کردم٠
سوزان: اشکالی نداره؛ بیاتو؛ باهم
اشنا
#ملیحه دورانی#دلبردورانی#نویسنده#-#ازتالش#ادبیات می نویسم#
۳.۷k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.