در «روز هشتم» محرم بر امام
در «روز هشتم» محرم بر امام
حسین (ع) چه گذشت؟
ملاقات یزید بن حصین همدانی و عمر
بن سعد
چون تحمل عطش مخصوصاً برای کودکان دیگر
امکان پذیر نبود، مردی از یاران امام حسین علیه
السلام به نام یزید بن حصین همدانی که در زهد و
عبادت معروف بود به امام گفت: به من اجازه ده
تا نزد عمربن سعد رفته و با او در مورد آب
مذاکره کنم، شاید از این تصمیم برگردد!
امام علیه السلام فرمود: اختیار با تو است.
او به خیمه عمر بن سعد وارد شد بدون آن که سلام
کند، عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه عاملی
تو را از سلام کردن به من بازداشت؟! مگر من
مسلمان نیستم و خدا و رسول او را نمیشناسم؟!
آن مرد همدانی گفت: اگر تو خود را مسلمان میپنداری
پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن
آنها گرفتهای و آب فرات را که حتی حیوانات این
وادی از آن مینوشند، از آنان مضایقه میکنی و
اجازه نمیدهی تا آنان نیز از این آب بنوشند حتی
اگر جان بر سر عطش بگذارند؟! و گمان میکنی
که خدا و رسول او را میشناسی؟
عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی!
من میدانم که آزار این خاندان حرام است! اما عبیدالله
مرا به این کار واداشته است! آیا حکومت ری را رها
کنم، حکومتی که در اشتیاق آن میسوزم؟ و یا این
که دستانم به خون حسین آلوده شود در حالی که
میدانم کیفر این کار، آتش است؟ ولی حکومت ری
به منزله نور چشم من است. ای مرد همدانی!
در خودم این گذشت و فداکاری را که بتوانم از
حکومت ری چشم بپوشم نمیبینم!
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به
عرض امام رسانید و گفت: عمر بن سعد حاضر
شده است که شما را برای رسیدن به حکومت ری
به قتل برساند؟!
حسین (ع) چه گذشت؟
ملاقات یزید بن حصین همدانی و عمر
بن سعد
چون تحمل عطش مخصوصاً برای کودکان دیگر
امکان پذیر نبود، مردی از یاران امام حسین علیه
السلام به نام یزید بن حصین همدانی که در زهد و
عبادت معروف بود به امام گفت: به من اجازه ده
تا نزد عمربن سعد رفته و با او در مورد آب
مذاکره کنم، شاید از این تصمیم برگردد!
امام علیه السلام فرمود: اختیار با تو است.
او به خیمه عمر بن سعد وارد شد بدون آن که سلام
کند، عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه عاملی
تو را از سلام کردن به من بازداشت؟! مگر من
مسلمان نیستم و خدا و رسول او را نمیشناسم؟!
آن مرد همدانی گفت: اگر تو خود را مسلمان میپنداری
پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن
آنها گرفتهای و آب فرات را که حتی حیوانات این
وادی از آن مینوشند، از آنان مضایقه میکنی و
اجازه نمیدهی تا آنان نیز از این آب بنوشند حتی
اگر جان بر سر عطش بگذارند؟! و گمان میکنی
که خدا و رسول او را میشناسی؟
عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی!
من میدانم که آزار این خاندان حرام است! اما عبیدالله
مرا به این کار واداشته است! آیا حکومت ری را رها
کنم، حکومتی که در اشتیاق آن میسوزم؟ و یا این
که دستانم به خون حسین آلوده شود در حالی که
میدانم کیفر این کار، آتش است؟ ولی حکومت ری
به منزله نور چشم من است. ای مرد همدانی!
در خودم این گذشت و فداکاری را که بتوانم از
حکومت ری چشم بپوشم نمیبینم!
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به
عرض امام رسانید و گفت: عمر بن سعد حاضر
شده است که شما را برای رسیدن به حکومت ری
به قتل برساند؟!
۱.۶k
۱۸ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.