دلخوش به فانوسم من اینجا مرخورشید ندارد

دلخوش به فانوسم مڪن اینجا مڪَرخورشید ندارد ؟

در دل من چیزی است
مثل یک بیشه نور،
مثل خواب دم صبح
و چنان بی‌تابم که دلم می‌خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا میخواند✨
دیدگاه ها (۳۰۷)

و‌شاخه‌های‌ِروحَم‌اَز‌تاریڪی‌بِه‌‌سویِ‌نور‌گُریختَندامروزبوس...

بانـــــوجان دست های توچندسال دارند؟!درختانی درهم تنیده!موها...

دلم برایِ دخترڪِ درونم تنگ شده دخترڪی ڪه بایڪ لواشڪ و عروسڪ ...

هربار که ترانه‌ای برایت سرودم‏قومی بر من تاختند‏که چرا برای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط