و شاخه های ِروحَم اَز تاریڪی بِه سویِ نور گُریختَند
وشاخههایِروحَماَزتاریڪیبِهسویِنورگُریختَند
امروز
بوسه ی جوانه ای را
روی ساقه ی غمگین زمستان دیدم
دلم آرام شد.مثل درختی ڪ باد
راز دلش را برایش فاش کرده است
امروز دلم خواست شماره ی بهار را بگیرم
سلام ڪنم
حالش رابپرسم
و بگویم ڪی از راه خواهی رسید
میخواهم ڪوچه را آب و جارو کنم
امروز دلم خواست لبخند بزنم
دلخوش باشم به صدای قُل قُل سماور
دلخوش باشم به سلام مادر
دلخوش باشم به عطر گرم چای
امروز دلم خواست برای غم کاری کنم
بگویم خبر داری فردا شادی از راه خواهد رسید؟
پست بعدی اواخر فروردین😁🙌
امروز
بوسه ی جوانه ای را
روی ساقه ی غمگین زمستان دیدم
دلم آرام شد.مثل درختی ڪ باد
راز دلش را برایش فاش کرده است
امروز دلم خواست شماره ی بهار را بگیرم
سلام ڪنم
حالش رابپرسم
و بگویم ڪی از راه خواهی رسید
میخواهم ڪوچه را آب و جارو کنم
امروز دلم خواست لبخند بزنم
دلخوش باشم به صدای قُل قُل سماور
دلخوش باشم به سلام مادر
دلخوش باشم به عطر گرم چای
امروز دلم خواست برای غم کاری کنم
بگویم خبر داری فردا شادی از راه خواهد رسید؟
پست بعدی اواخر فروردین😁🙌
۱۲۶.۵k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱