بغلم کرده بود ..تهیونگ:اوکی آروم باش ...چیزی نیس
بغلم کرده بود ..تهیونگ:اوکی آروم باش ...چیزی نیس
ا.ت:چطوری ....از وفتی مامانمو از دست دادم همه اذیتم میکنن
+ناراحت نباش من به عنوان دوست پیشتم
از تهیونگ انتظار نداشتم...آخه تهیونگ یه پسر سرده مشخصه
آنقدر گریه کرده بودم که تو بغلش خوابم برد
(ویو تهیونگ)
بردمش خونه خودم رو تخت خودم گذاشتمش
اون لحظه گوشیم زنگ خورد
#یا تهیونگ چیشد اطلاعات به دست آوردی
+بله ....
#خب چی؟
+براتون ایمیل میکنم
(ا.ت اون لحظه)
با سردرد زیادی بلند شدم ....صدای تهیونگ میومد خیلی مشکوک بود ...از تخت اومدم پایین ...حس کردم پامو روی یه چیزی گذاشتم....
ورداشتم ....پشمام تهیونگ مافیا بود ......آخه...بهش نمیخوره
یه لحظه به خودم اومدم .._ا.ت صب کن تووخودتم مافیایی وا
تا تهیونگ اومد تو
سریع قایمش کردم ....تهیونگ :عا ا.ت بیدار شدی ؟
-عا آره....
+عا برات تو حموم لباس گذاشتم میتونی حموم کنی .....عا عصری هم تو دانشگاه پارتی تووهم مجری حتما باید بری
-عا اوکی ...مرسی
از اتاق اومدم بیرون....سه شات شراب خوردم ...تقریبا مست بودم ....بیاختیار...رفتم تو اتاق.......(خماری خوش بگذره)
شرایط:۱۰ لایک
۱۲ کامنت
ا.ت:چطوری ....از وفتی مامانمو از دست دادم همه اذیتم میکنن
+ناراحت نباش من به عنوان دوست پیشتم
از تهیونگ انتظار نداشتم...آخه تهیونگ یه پسر سرده مشخصه
آنقدر گریه کرده بودم که تو بغلش خوابم برد
(ویو تهیونگ)
بردمش خونه خودم رو تخت خودم گذاشتمش
اون لحظه گوشیم زنگ خورد
#یا تهیونگ چیشد اطلاعات به دست آوردی
+بله ....
#خب چی؟
+براتون ایمیل میکنم
(ا.ت اون لحظه)
با سردرد زیادی بلند شدم ....صدای تهیونگ میومد خیلی مشکوک بود ...از تخت اومدم پایین ...حس کردم پامو روی یه چیزی گذاشتم....
ورداشتم ....پشمام تهیونگ مافیا بود ......آخه...بهش نمیخوره
یه لحظه به خودم اومدم .._ا.ت صب کن تووخودتم مافیایی وا
تا تهیونگ اومد تو
سریع قایمش کردم ....تهیونگ :عا ا.ت بیدار شدی ؟
-عا آره....
+عا برات تو حموم لباس گذاشتم میتونی حموم کنی .....عا عصری هم تو دانشگاه پارتی تووهم مجری حتما باید بری
-عا اوکی ...مرسی
از اتاق اومدم بیرون....سه شات شراب خوردم ...تقریبا مست بودم ....بیاختیار...رفتم تو اتاق.......(خماری خوش بگذره)
شرایط:۱۰ لایک
۱۲ کامنت
۹.۳k
۰۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.