خاکستر عشق پارت ۱۴
خاکستر عشق پارت ۱۴
ا.ت هنوزم خونریزی داره حوله رو دور بندش پیچیدم و گذاشتمش رو تخت و آجوما رو صدا کردم و همه چیو بهش توضیح دادم و گفتم ا.ت خونریزی داره کمکش کن اونم زود اومد بالا تو اتاق
پایان تهیونگ ویو
آجوما: هیییی دخترم ببین به چه روز افتادی شماها برید بیرون لباساشو بپوشونم
تهیونگ: میشه بمونیم
آجوما: ولی آخه..
جیمین: لطفا
آجوما: باشه مظلوم نشین ببین دختره ی بیچاره رو چیکار کردین
آجوما ویو
لباساشو تنش کردم و چون خونریزی داشت پد گذاشتم ک ارباب گفت:آجوما میتونی بری ما میمونیم پیشش مواظبت میکنیم ازش
آجوما: باشه پسرم ولی مراقبش باشین این مسکن هارو هم بگیرین اگه بیدار شد بدین بخوره
تهیونگ: چشم مرسی شب بخیر
آجوما: شب بخیر پسرم
پایان آجوما ویو
جیمین ویو
به دکتر زنگ زدیم و اونم اومد ا.ت رو معینه کرد و گفت:آقای پارک ایشون اولین بارش بوده و شما خیلی بهش سخت گرفتین و دلش بدجوری آسیب دیده واسه همین خونریزی داره
جیمین: حالش خوب میشه دیگه
دکتر: بله فقط نذارین پاهاشو جمع کنه تو شکمش و نذارین این یک هفته رو خودش راه بره و خوشحال نگهش دارین و نذارین استرس بگیره یا ناراحت بشه کارایی ک دوست داره رو بکنین وسایل هایی ک دوست داره رو بخرین و دارو هاش رو هم سر وقت بدین تا دوهفته الی ۱۰روز خوب میشه
تهیونگ: باشه حتما ممنونم خانم بفرمایید راهی تون کنم
دکتر:ممنون خدانگهدار
جیمین: ممنون خداحافط
بعد اینکه دکتر رفت هودی ا.ت رو درآوردم و به زخماش پماد زدم و پانسمانش کردیم و بازم هودی رو تنش کردم ا.ت رو گذاشتم رو تخت و پتو رو کشیدم روش با تهیونگ کنارش دراز کشیدیم و ا.ت رو نوازش میکردم و تهیونگ هم دل ا.ت رو ماساژ میداد ک همونطوری خوابمون برد
تهیونگ ویو
صدای اه و ناله از بیرون میومد ساعت ۲نیمه شب بود و بیدار شدم دیدم ا.ت نیست رفتم بیرون دیدم کف زمین رد پای خونی هست ا.ت رو دیدم ک دیگه نای برای راه رفتن نداشت و با گریه و آه ناله میخواست فرار کنه و هی میگفت از اینجا باید برم اگه نرم میمیرم میخواست از پله بره پایین که داشت میفتاد ک زود گرفتمش و براید استایل بغلش کردم ا.ت هنوزم گریه میکرد ولی هوشیاری کمی داشت بردمش اتاق جیمین با صدای ا.ت بیدار شد که پرسید...
جیمین: چیشده
تهیونگ: ا.ت کم مونده بود از پله ها بیفته گرفتمش میخواست فرار کنه ولی حتی جون نداشت یه قدم راه بره واسه همین راهرو پر رد پای خونی ا.ت هستش من به آجوما گفت بیاد کمکش کنه
جیمین: مسکن دادی بخوره دردش کم بشه؟؟؟
تهیونگ: آره ولی معلومه ک اثر نکرده ندیدی دکتر گفت نذارین راه بره
جیمین: دیدم اوک دیگه نمیذاریم راه بره و بیشتر ازش مراقبت میکنیم اوک؟؟
تهیونگ: اوهوم
تهیونگ : عه آجوما اومد
بعد اینکه آجوما کارش تموم شد رفت ...
ا.ت هنوزم خونریزی داره حوله رو دور بندش پیچیدم و گذاشتمش رو تخت و آجوما رو صدا کردم و همه چیو بهش توضیح دادم و گفتم ا.ت خونریزی داره کمکش کن اونم زود اومد بالا تو اتاق
پایان تهیونگ ویو
آجوما: هیییی دخترم ببین به چه روز افتادی شماها برید بیرون لباساشو بپوشونم
تهیونگ: میشه بمونیم
آجوما: ولی آخه..
جیمین: لطفا
آجوما: باشه مظلوم نشین ببین دختره ی بیچاره رو چیکار کردین
آجوما ویو
لباساشو تنش کردم و چون خونریزی داشت پد گذاشتم ک ارباب گفت:آجوما میتونی بری ما میمونیم پیشش مواظبت میکنیم ازش
آجوما: باشه پسرم ولی مراقبش باشین این مسکن هارو هم بگیرین اگه بیدار شد بدین بخوره
تهیونگ: چشم مرسی شب بخیر
آجوما: شب بخیر پسرم
پایان آجوما ویو
جیمین ویو
به دکتر زنگ زدیم و اونم اومد ا.ت رو معینه کرد و گفت:آقای پارک ایشون اولین بارش بوده و شما خیلی بهش سخت گرفتین و دلش بدجوری آسیب دیده واسه همین خونریزی داره
جیمین: حالش خوب میشه دیگه
دکتر: بله فقط نذارین پاهاشو جمع کنه تو شکمش و نذارین این یک هفته رو خودش راه بره و خوشحال نگهش دارین و نذارین استرس بگیره یا ناراحت بشه کارایی ک دوست داره رو بکنین وسایل هایی ک دوست داره رو بخرین و دارو هاش رو هم سر وقت بدین تا دوهفته الی ۱۰روز خوب میشه
تهیونگ: باشه حتما ممنونم خانم بفرمایید راهی تون کنم
دکتر:ممنون خدانگهدار
جیمین: ممنون خداحافط
بعد اینکه دکتر رفت هودی ا.ت رو درآوردم و به زخماش پماد زدم و پانسمانش کردیم و بازم هودی رو تنش کردم ا.ت رو گذاشتم رو تخت و پتو رو کشیدم روش با تهیونگ کنارش دراز کشیدیم و ا.ت رو نوازش میکردم و تهیونگ هم دل ا.ت رو ماساژ میداد ک همونطوری خوابمون برد
تهیونگ ویو
صدای اه و ناله از بیرون میومد ساعت ۲نیمه شب بود و بیدار شدم دیدم ا.ت نیست رفتم بیرون دیدم کف زمین رد پای خونی هست ا.ت رو دیدم ک دیگه نای برای راه رفتن نداشت و با گریه و آه ناله میخواست فرار کنه و هی میگفت از اینجا باید برم اگه نرم میمیرم میخواست از پله بره پایین که داشت میفتاد ک زود گرفتمش و براید استایل بغلش کردم ا.ت هنوزم گریه میکرد ولی هوشیاری کمی داشت بردمش اتاق جیمین با صدای ا.ت بیدار شد که پرسید...
جیمین: چیشده
تهیونگ: ا.ت کم مونده بود از پله ها بیفته گرفتمش میخواست فرار کنه ولی حتی جون نداشت یه قدم راه بره واسه همین راهرو پر رد پای خونی ا.ت هستش من به آجوما گفت بیاد کمکش کنه
جیمین: مسکن دادی بخوره دردش کم بشه؟؟؟
تهیونگ: آره ولی معلومه ک اثر نکرده ندیدی دکتر گفت نذارین راه بره
جیمین: دیدم اوک دیگه نمیذاریم راه بره و بیشتر ازش مراقبت میکنیم اوک؟؟
تهیونگ: اوهوم
تهیونگ : عه آجوما اومد
بعد اینکه آجوما کارش تموم شد رفت ...
۳.۹k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.