خاکستر عشق پارت ۱۵
خاکستر عشق پارت ۱۵
بعد اینکه آجوما کارش تموم شد رفت و ا.ت هم خواب بود ولی بعصی موقع ها اه و ناله میکرد و گریه میکرد
جیمین ویو
دلشو نوازش میکردیم و سعی میکردیم آرومش کنیم ولی بی فایده بود ا.ت بیشتر از چیزی ک فکر میکردیم درد داشت
جیمین: تهیونگ بیا مسکن رو بهش تزریق کنیم اون نمیتونه دارو بخوره چون بیهوشه ولی ما که میتونیم تزریق کنیم
تهیونگ:ولی آخه جیمین یادت نیست ا.ت گفته بود ک از آمپول میترسه ولی فکر خوبیه
جیمین: الان ترسش مهم نیست و حس نمیکنه چون هوشیار نیست ولی سلامتیش مهمه
تهیونگ: هوم راست میگی باشه
به ا.ت یه مسکن تزریق کردیم دیگه اه اه ناله نمیکرد ولی معلوم بود ک درد داره * نه انتظار داری نداشته نه آخه نداشته باشه بدبخت رو دونفری پاره کردن انتطار هم دارن درد نداشته باشه بچم *
یه مدت گذشت و منو تهیونگ هم کم کم خوابمون برد ...
پایان جیمین ویو
ا.ت ویو
خیلی درد داشتم زیر دلم تیر میکشید هر دقیقه شدید تر و شدید تر میشد از دردم گریه ام گرفته بودم ولی بی صدا گریه میکردم چون دوتاشونم خواب بودن میترسیدم با صدای بلند گریه کنم میخواستم بلند شم ک نتونستم خیلی دل درد داشتم طوری که دل دردم درد زخمای بدنم رو کم رنگ میکرد که ناخواسته یه آیی گفتم ک دوتاشونم عین سیخ بلند شدن که منم ترسیدم و.....
پایان ا.ت ویو
جیمین: ا.ت خوبی درد داری؟؟
تهیونگ: ا.ت سعی نکن پاشی چون نمیتونی دلت زخمی شده و اگه سعی کنی راه بری بد تر میشه دوهفته نباید راه بری
ا.ت: آخه درد دارم * کشیدن دماغ به کیوت ترین حالت ممکن*
و وییییی گشنمم هست
تهیونگ: *کیوت گوگولییییی*صبر کن ببرمت پایین بذار بغلت کنم
ا.ت:نهههههه یعنی منظورم اینه که تو خسته نشو خودم میرم شما فقط بهم دست نزنین لطفا
جیمین: ا.ت لجبازی نکن میگم نمیتونی راه بری میفهمی
تهیونگ: جیمین ولش کن ببینیم خودش میتونه بره پایین
ا.ت: وقتی پاشدم کمرم کز کز میکرد و دل دردم خیلی شدید شد ولی چیزی نگفتم و آروم آروم میخواستم برم حموم که چشمام سیاهی رفتن کم مونده بود بیفتم ک تهیونگ گرفتتم
تهیونگ: دیدی نمیتونی راه بری *با پوزخند*
ا.ت: مرسی بقیشو خودم میتونم برم
لایک:۱۵
کامنت:۲۰تا
بعد اینکه آجوما کارش تموم شد رفت و ا.ت هم خواب بود ولی بعصی موقع ها اه و ناله میکرد و گریه میکرد
جیمین ویو
دلشو نوازش میکردیم و سعی میکردیم آرومش کنیم ولی بی فایده بود ا.ت بیشتر از چیزی ک فکر میکردیم درد داشت
جیمین: تهیونگ بیا مسکن رو بهش تزریق کنیم اون نمیتونه دارو بخوره چون بیهوشه ولی ما که میتونیم تزریق کنیم
تهیونگ:ولی آخه جیمین یادت نیست ا.ت گفته بود ک از آمپول میترسه ولی فکر خوبیه
جیمین: الان ترسش مهم نیست و حس نمیکنه چون هوشیار نیست ولی سلامتیش مهمه
تهیونگ: هوم راست میگی باشه
به ا.ت یه مسکن تزریق کردیم دیگه اه اه ناله نمیکرد ولی معلوم بود ک درد داره * نه انتظار داری نداشته نه آخه نداشته باشه بدبخت رو دونفری پاره کردن انتطار هم دارن درد نداشته باشه بچم *
یه مدت گذشت و منو تهیونگ هم کم کم خوابمون برد ...
پایان جیمین ویو
ا.ت ویو
خیلی درد داشتم زیر دلم تیر میکشید هر دقیقه شدید تر و شدید تر میشد از دردم گریه ام گرفته بودم ولی بی صدا گریه میکردم چون دوتاشونم خواب بودن میترسیدم با صدای بلند گریه کنم میخواستم بلند شم ک نتونستم خیلی دل درد داشتم طوری که دل دردم درد زخمای بدنم رو کم رنگ میکرد که ناخواسته یه آیی گفتم ک دوتاشونم عین سیخ بلند شدن که منم ترسیدم و.....
پایان ا.ت ویو
جیمین: ا.ت خوبی درد داری؟؟
تهیونگ: ا.ت سعی نکن پاشی چون نمیتونی دلت زخمی شده و اگه سعی کنی راه بری بد تر میشه دوهفته نباید راه بری
ا.ت: آخه درد دارم * کشیدن دماغ به کیوت ترین حالت ممکن*
و وییییی گشنمم هست
تهیونگ: *کیوت گوگولییییی*صبر کن ببرمت پایین بذار بغلت کنم
ا.ت:نهههههه یعنی منظورم اینه که تو خسته نشو خودم میرم شما فقط بهم دست نزنین لطفا
جیمین: ا.ت لجبازی نکن میگم نمیتونی راه بری میفهمی
تهیونگ: جیمین ولش کن ببینیم خودش میتونه بره پایین
ا.ت: وقتی پاشدم کمرم کز کز میکرد و دل دردم خیلی شدید شد ولی چیزی نگفتم و آروم آروم میخواستم برم حموم که چشمام سیاهی رفتن کم مونده بود بیفتم ک تهیونگ گرفتتم
تهیونگ: دیدی نمیتونی راه بری *با پوزخند*
ا.ت: مرسی بقیشو خودم میتونم برم
لایک:۱۵
کامنت:۲۰تا
۴.۱k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.