اگر شبی فانوس نفسهای من خاموش شد

اگر شبی فانوس نفس‌های من خاموش شد،
اگر به حجله آشنایی،
در حوالی خیابان خاطره برخوردی
و عده ای به تو گفتند:
-کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد!
تو حرفشان را باور نکن!
تمام این سال‌ها کنار من بودی!
کنار دلتنگی دفاترم!
در گلدان چینی اتاقم!
در دلم...
تو با من نبودی و من با تو بودم!
مگر نه که با هم بودن،
همین علاقه ساده سرودن فاصله است؟
من هم هر شب،
شعرهای نو سروده باران و بوسه را
برای تو خواندم!
هر شب، شب بخیری به تو گفتم
و جواب ِ تو را،
از آن سوی سکوت ِ خوابهایم شنیدم!
تازه همین عکس ِ طاقچه نشین ِ تو،
هم‌صحبت ِ تمام دقایق تنهایی من بود!
فرقی نداشت که فاصله دست‌هامان
چند فانوس ِ ستاره باشد،
پس دلواپس ‌انزوای این روزهای من نشو،
اگر به حجله ای خیس
در حوالی خیابان خاطره برخوردی!
دیدگاه ها (۴)

دلم گرم خداوندیست که با دستان من ، گندم برای یاکریم خانه میر...

برو به زندگیت برس بی استرس / منم با خاطراتمون میرم تو حسبرو ...

ﺷﺐ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽﺷﻮﺩﻋﺸﻖ ﻣﻦ!ﯾﺎﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ ﺭﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍﺗﻮﯼ ﺑﺎﻝﻫﺎﺕ ﺑ...

همین که می آییتنم خو می گیرد با عطرتلب هایتمُهر سکوت لبهایم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط