کپشن مهمههه
کپشن مهمههه
وقتی حوصلت سر میره دلت میخواد یه سکانس رو بکشی:
تازه من قلم و تبلتم ندارم نشستم اینو کشیدم بل انگشت مبارکم😌
اسلاید دو بدون پس زمینه یجور میشه انگار ایموجین
ولی خب داستانش رو نمیگم چون شاید گریه کنین ... یا بخندین... نه مگه خرم میگم
یکروز از روز هایی تاکارا که ۸۵ سالشه هست امروز ، اون بیشتر عزیزانش رو از دست داده مانند معشوقش خانوادش دوستانش و کسای دیگه ...او هنوز که هنوزه برای بازدید به آرامگاه گیومی میرفت و امروز او زیر درخت نشسته بود و کم کم گریه میکرد او دیگر تحمل اینقدر سختی نداشت دو تا از کودکانش مرده بودند شوهرش مرده بود و کسی رو نداشت جز خدمتکاراش ،
همچنان که زیر درخت گریه میکرد گیومی را دید که کم کم نزدیک او میشود و میگوید ( تو به من نگفته بودی دلت میخواهد با من جایی بروی؟)
و تاکارا با آمیزه ای از تعجب و شادی به او نگاه میکرد و شروع کرد با گیومی رفتن.
غروب آن روز تن بی جان تاکارا زیر همان درخت با چشمانی خیس پیدا شد، سنگین ، کسی که با آخرین خوابش جسمش را رها کرده بود....
وقتی حوصلت سر میره دلت میخواد یه سکانس رو بکشی:
تازه من قلم و تبلتم ندارم نشستم اینو کشیدم بل انگشت مبارکم😌
اسلاید دو بدون پس زمینه یجور میشه انگار ایموجین
ولی خب داستانش رو نمیگم چون شاید گریه کنین ... یا بخندین... نه مگه خرم میگم
یکروز از روز هایی تاکارا که ۸۵ سالشه هست امروز ، اون بیشتر عزیزانش رو از دست داده مانند معشوقش خانوادش دوستانش و کسای دیگه ...او هنوز که هنوزه برای بازدید به آرامگاه گیومی میرفت و امروز او زیر درخت نشسته بود و کم کم گریه میکرد او دیگر تحمل اینقدر سختی نداشت دو تا از کودکانش مرده بودند شوهرش مرده بود و کسی رو نداشت جز خدمتکاراش ،
همچنان که زیر درخت گریه میکرد گیومی را دید که کم کم نزدیک او میشود و میگوید ( تو به من نگفته بودی دلت میخواهد با من جایی بروی؟)
و تاکارا با آمیزه ای از تعجب و شادی به او نگاه میکرد و شروع کرد با گیومی رفتن.
غروب آن روز تن بی جان تاکارا زیر همان درخت با چشمانی خیس پیدا شد، سنگین ، کسی که با آخرین خوابش جسمش را رها کرده بود....
- ۳۸.۷k
- ۰۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط