𝙱𝚕𝚘𝚘𝚍𝚢 𝚋𝚕𝚘𝚘𝚍
𝙱𝚕𝚘𝚘𝚍𝚢 𝚋𝚕𝚘𝚘𝚍
𝙿𝚊𝚛𝚝2
غروب خورشید بود رفتم سمت خونه یه دوش گرفتم(دوشش چند ساعتس)اومدم بیرون شب شده بود موهامو خالت دار کردم یه ارایش معمولیم کردم و یه لباس سرمه ای پوشیدم و عطره شیرینمو زدم کیفو کفشمم برداشتم جواهراتمم انداختم و رفتم پایین
+به به مامانی چه خوگل شدی
بابام یکم نگام کرد
+حسودی نکنن بابایی توعم خوشتیپ شدی
پ.ت. بریم دیگه ولی امروز دخترمون خیلی برق میزنه مگ ن مادام؟(منظورش زنش بود)
م.ت. باه بله حالا بریم سوار ماشین بشیم
رفتن سوار ماشین شدنو حرکت کردن
ویو یونگی
کتو شلوارمو پوشیدم عطر تلخمو زدم موهامو درست کردم کفشمو پوشیدمو رفتم پایین و با پدرو مادرم رفتم سره قرار
+رسیدیم؟
م.ت. اره
رفتن تو نشستن سره میزو خیلی عادی صحبت میکردن و نوچه هاشون اونپشت اسلحه ردو بدل میکرد که اون کسی ک با یونگی قراداد نوشته بود زد زیر قولش و همه نوچه هاشونو کشت و صدای اسلحه همه جارو برداشته بود مادر ا.ت ا.ت رو زیر میز پنهان کرد و ا.ت با چیزی که میدید تعجب میکرد مادر همه رو تیر بارون کرده بود یونگی و خانوادش ک عادی بودن تفنگ داشتن و چندتا مرد سیاه پوستو میکشتن پدرشم که با دو اسلحه همه رو میزد از صدای بلندش سرش درد میکردو از ترس چشماشو بسته بود یکم بد سرو صدا کم شد ک یهو قطع شد اومد بیرون و با صحنه ای دردناک مواجه شد که باور نمیکرد همه ی کسایی که بهشون حمله کرده بودن بدست خانوادش مردن همه سالم بودن اما...اما کمی بعد یونگی متوجه ی دردی ژیر قفسه ی سینش شد و بیهوش شد ا.ت به همراه یونگی رفتن بیمارستان خوشبختانه چون یونگی عضو خانواده ی ا.ت نبود ا.ت میتونست عملش کنه
کمک دکتر. چه انفاقی افتاده؟
+تیر به پایین قلبش خورده خونریزیش زیاده و اکسیژنش داره کم میشه امکان خون ریزی یا سکته و...زیاده
سری بردنش اتاق عمل ا.ت سری داشت عملش و شرو میکرد ولی یاد انفاقای توی رستورانو حقیقتی که هنوز درباره ی پدر و مادرش نمیدونستو میوفتاد و دست لرزه پیدا میکرد
کمک جراح. حالتون خوبه؟
+اا.اره اره خوبم
ا.ت بیش از خد معمول عرق میکرد
𝙿𝚊𝚛𝚝2
غروب خورشید بود رفتم سمت خونه یه دوش گرفتم(دوشش چند ساعتس)اومدم بیرون شب شده بود موهامو خالت دار کردم یه ارایش معمولیم کردم و یه لباس سرمه ای پوشیدم و عطره شیرینمو زدم کیفو کفشمم برداشتم جواهراتمم انداختم و رفتم پایین
+به به مامانی چه خوگل شدی
بابام یکم نگام کرد
+حسودی نکنن بابایی توعم خوشتیپ شدی
پ.ت. بریم دیگه ولی امروز دخترمون خیلی برق میزنه مگ ن مادام؟(منظورش زنش بود)
م.ت. باه بله حالا بریم سوار ماشین بشیم
رفتن سوار ماشین شدنو حرکت کردن
ویو یونگی
کتو شلوارمو پوشیدم عطر تلخمو زدم موهامو درست کردم کفشمو پوشیدمو رفتم پایین و با پدرو مادرم رفتم سره قرار
+رسیدیم؟
م.ت. اره
رفتن تو نشستن سره میزو خیلی عادی صحبت میکردن و نوچه هاشون اونپشت اسلحه ردو بدل میکرد که اون کسی ک با یونگی قراداد نوشته بود زد زیر قولش و همه نوچه هاشونو کشت و صدای اسلحه همه جارو برداشته بود مادر ا.ت ا.ت رو زیر میز پنهان کرد و ا.ت با چیزی که میدید تعجب میکرد مادر همه رو تیر بارون کرده بود یونگی و خانوادش ک عادی بودن تفنگ داشتن و چندتا مرد سیاه پوستو میکشتن پدرشم که با دو اسلحه همه رو میزد از صدای بلندش سرش درد میکردو از ترس چشماشو بسته بود یکم بد سرو صدا کم شد ک یهو قطع شد اومد بیرون و با صحنه ای دردناک مواجه شد که باور نمیکرد همه ی کسایی که بهشون حمله کرده بودن بدست خانوادش مردن همه سالم بودن اما...اما کمی بعد یونگی متوجه ی دردی ژیر قفسه ی سینش شد و بیهوش شد ا.ت به همراه یونگی رفتن بیمارستان خوشبختانه چون یونگی عضو خانواده ی ا.ت نبود ا.ت میتونست عملش کنه
کمک دکتر. چه انفاقی افتاده؟
+تیر به پایین قلبش خورده خونریزیش زیاده و اکسیژنش داره کم میشه امکان خون ریزی یا سکته و...زیاده
سری بردنش اتاق عمل ا.ت سری داشت عملش و شرو میکرد ولی یاد انفاقای توی رستورانو حقیقتی که هنوز درباره ی پدر و مادرش نمیدونستو میوفتاد و دست لرزه پیدا میکرد
کمک جراح. حالتون خوبه؟
+اا.اره اره خوبم
ا.ت بیش از خد معمول عرق میکرد
۳.۷k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.