بلاخره آمدی خوش آمدی

بلاخره آمدی ... خوش آمدی ...
تقویم را دیده ای ...؟
به ساعتت نگاهی انداخته ای ؟
گر چه جان از تو میگرفت این موجود ، اما
ماهیِ مُرده را
بهر چه آب می دهی ؟
میبنی ...؟
خیلی دیر آمدی ...
فرشته ای پس از نابودی آمدی ...
طبیبی پس از مرگ آمدی ...
نوش دارو بعد از مرگ سهراب آمدی ...
«آمدی جانم به قربانت ، ولی » ... ،
عاشقت زنده نیست ... بی جا آمدی ...

#علی_ذاکر
دیدگاه ها (۱)

دلم سکوت کرد ، ولی حرف داشت ...یک روز سرزده بیا ،شبیه برف با...

سرد مثلِ برفِ زمستانمدر عجب ماندند که چیستمراستگو، بی حوصله ...

صبح که از خواب بیدار میشوم ...چند لحظه مکث می کنم ،انگار منت...

دوست دارم روزی که این دنیا تمام شد ، همه ی بندگان به صف شوند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط