بر او ببخشایید

بر او ببخشایید
بر او که گاه گاه
پیوند دردناک وجودش را
با آب های راکد
و حفره های خالی از یاد می برد
و ابلهانه می پندارد
که حق زیستن دارد
بر او ببخشایید
بر خشم بی تفاوت یک تصویر
که آرزوی دوردست تحرک
در دیدگان کاغذیش آب میشود
بر او ببخشایید
بر او که در سراسر تابوتش
جریان سرخ ماه گذر دارد
و عطر های منقلب شب
خواب هزار ساله اندامش را
آشفته میکند
بر او ببخشایید
بر او که از درون متلاشیست
اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می سوزد
و گیسوان بیهده اش
نومیدوار از نفوذ نفسهای عشق می لرزد
ای ساکنان سرزمین ساده خوشبختی
ای همدمان پنجره های گشوده در باران
بر او ببخشایید
بر او ببخشایید
زیرا که مسحور است
زیرا که ریشه های هستی بارآور شماست
که در خاکهای غربت او نقب می زنند
و قلب زود باور او را
با ضربه های موذی حسرت
در کنج سینه اش متورم می سازند


فروغ فرخزاد
دیدگاه ها (۵)

یکی بود... یکی نبود...!!!علوفه ی حیوانات کم و کم تر میشد... ...

هیچ کس نمیتواند یک موزیک خوب را بفهمدمگر اینکه بخشی از محتوا...

در جواب ابلهان انقدر خاموش ماندیم که گفتند حرف حساب جواب ندا...

✍ #عشق این را توی کله ات فرو کن،که زن ها با مردی که دوستش د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط