تمومه کلاس به منه بدبخت خیره شده بودن.من که اصلا به ور ور
تمومه کلاس به منه بدبخت خیره شده بودن.من که اصلا به ور ورای این گوش نداده بودم حالا چه خاکی تو سرم بریزم؟مطمئنم فهمیده حواسم نبوده و میخواد ضایعم کنه ولی کور خونده به من میگن مری!
شراره با پوزخند گفت:چی شد؟اخی بلد نیستی؟
دیگه حرصم درومده بود صدف اینا که میدونستن عصبانی شم دیگه کنترلی رو رفتارم ندارم با نگرانی نگام میکردم ولی من کارمو بلدم و حرفای یه جوجه نمیتونه تحریکم کنه!این وسط حس میکردم از دیروز تا حالا زیره نظره میترام یه جوری نگام میکرد که انگار میخواد تا تهه وجودت بره و همه چیزتو بفهمه کاملا زیر نظرش بودم
خونسردانه کمی رو صندلی پایین تر اومدم و دیگه کاملا لم دادمو یه پامو رو پای دیگم انداختم و ادامه دادم:ببین جوجه...اوه نه...یعنی خانم خزایی با عرضه پوزش صدای شمااین قدر رو اعصابه من بود که من الان دارم از سردرد میترکم همین که کارم به بیمارستان نکشیده خودش خیلیه یا اون صدای جیک جیکوتو درست کن یا با اعتماد به نفس تمام نیا اینجا کنفرانس بده و سره بقیه رو بخور الانم میگم من هـــــــــــیچ چیز نفهمیدمممممممم چون افتضاح توضیح دادی
این جمله اخرمو با صدای بلند گفتم همه با دهنه باز به من که با صراحته تمام حرفمو زده بودم نگاه میکردن
شراره شروع کرد به وراجی و توضیح چرت و پرتاش!همچین با ناز قدم حرکت میکرد که من که شخصا یاده بوقلمون افتادم!خدایا توبه که این انگلو به حیوانه زیبایی که افریدی تشبیه کردم
صدای این شراره بد جوری رو مخم بود اصلا حوصلشو نداشتم به حرفشم که گوش نمیدادم!صدای شراره به جرئت میتونم بگم افتضاح ترین صدایی هست که تاحالا تو عمرم شنیدم من نمیدونم با چه اعتماد به سقفی این جوری با نازم حرف میزنه!نگاهش به من خصمانس دختره ی منگل!همیشه هم یه خروار ارایش میکنه! وای خدایا سرم درد گرفت از صداش...خدایا بهم صبر بده.. سرمو تکیه دادم به دستم و چشامو بستم تو هپروت بودم که با خوردنه ارنجه صدف به پهلوم اخ اخ کردنم بلند:اخ اخ چته دیوونه؟
صدف لبشو گاز گرفت و با چشم و ابرو به جلو اشاره کرد و زمزمه کرد:شراره داره صدات میکنه
شراره:مروارید حواست هست؟
به تکون دادنه سرم اکتفا کردم
دوباره با حرص گفت:جوابه سوالی رو که ازت پرسیدم بگو
گاوم زایید
با خونسردی گفتم:دوباره تکرار کن
شراره پوفی کردو با خشم سوالشو تکرار کرد
لایک ❤ و کامنت💬 فراموش نشه
شراره با پوزخند گفت:چی شد؟اخی بلد نیستی؟
دیگه حرصم درومده بود صدف اینا که میدونستن عصبانی شم دیگه کنترلی رو رفتارم ندارم با نگرانی نگام میکردم ولی من کارمو بلدم و حرفای یه جوجه نمیتونه تحریکم کنه!این وسط حس میکردم از دیروز تا حالا زیره نظره میترام یه جوری نگام میکرد که انگار میخواد تا تهه وجودت بره و همه چیزتو بفهمه کاملا زیر نظرش بودم
خونسردانه کمی رو صندلی پایین تر اومدم و دیگه کاملا لم دادمو یه پامو رو پای دیگم انداختم و ادامه دادم:ببین جوجه...اوه نه...یعنی خانم خزایی با عرضه پوزش صدای شمااین قدر رو اعصابه من بود که من الان دارم از سردرد میترکم همین که کارم به بیمارستان نکشیده خودش خیلیه یا اون صدای جیک جیکوتو درست کن یا با اعتماد به نفس تمام نیا اینجا کنفرانس بده و سره بقیه رو بخور الانم میگم من هـــــــــــیچ چیز نفهمیدمممممممم چون افتضاح توضیح دادی
این جمله اخرمو با صدای بلند گفتم همه با دهنه باز به من که با صراحته تمام حرفمو زده بودم نگاه میکردن
شراره شروع کرد به وراجی و توضیح چرت و پرتاش!همچین با ناز قدم حرکت میکرد که من که شخصا یاده بوقلمون افتادم!خدایا توبه که این انگلو به حیوانه زیبایی که افریدی تشبیه کردم
صدای این شراره بد جوری رو مخم بود اصلا حوصلشو نداشتم به حرفشم که گوش نمیدادم!صدای شراره به جرئت میتونم بگم افتضاح ترین صدایی هست که تاحالا تو عمرم شنیدم من نمیدونم با چه اعتماد به سقفی این جوری با نازم حرف میزنه!نگاهش به من خصمانس دختره ی منگل!همیشه هم یه خروار ارایش میکنه! وای خدایا سرم درد گرفت از صداش...خدایا بهم صبر بده.. سرمو تکیه دادم به دستم و چشامو بستم تو هپروت بودم که با خوردنه ارنجه صدف به پهلوم اخ اخ کردنم بلند:اخ اخ چته دیوونه؟
صدف لبشو گاز گرفت و با چشم و ابرو به جلو اشاره کرد و زمزمه کرد:شراره داره صدات میکنه
شراره:مروارید حواست هست؟
به تکون دادنه سرم اکتفا کردم
دوباره با حرص گفت:جوابه سوالی رو که ازت پرسیدم بگو
گاوم زایید
با خونسردی گفتم:دوباره تکرار کن
شراره پوفی کردو با خشم سوالشو تکرار کرد
لایک ❤ و کامنت💬 فراموش نشه
۷.۲k
۲۹ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.