پارت 23 رمان عشق ابدی **بعد از شام ساعت 10و نیم بود که هم
پارت 23 رمان عشق ابدی **بعد از شام ساعت 10و نیم بود که همه ی مهمونا خداحافظی کردن و رفتن.بعد از رفتن مهمونا مامان سعید گفت _خانوم و اقای اکبری اگر اجازه بدین لیلی و سعید برن بیرون و یه دور بزنن و با هم باشن بعدش سعید خودش لیلی جون رو میزاره خونه.مامان با لبخند گفت _خواهش میکنم اجازه ی ما دست شماست خانوم .با سعید رفتیم و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم.سکوت توی ماشین برقرار بود که سعید ضبط رو روشن کرد .اهنگ دارم عاشق میشم از اشوان بود.دوتایی ساکت بودیم و با لذت به اهنگ گوش می دادیم .چون اهنگ داشت حرف دل منو و سعید رو میگفت.اهنگ تموم شد.سعید دستمو گرفت توی دستش و گفت _دیدی بالاخره مال خودم شدی.گفته بودم که بالا بری پایین بیای فقط مال خودمی ._سعید ؟_جانم.قربون سعید گفتنت برم اولین باری بود که اسم منو بدون پیشوند و پسوند صدا زدی.لبخند زدم و گفتم _خدا نکنه قربون من بری دیوونه.خیلی خوبی .مرسی که هستی .چشمک زد و گفت _خداروشکر که اینجایی لیلی من.توی خیابونا کلی دور زدیم و خندیدیم.نزدیک خونه بودیم که سعید گفت _لیلی ؟_جانم._توی این 3 ماهی که عقد هستیم من فقط امشب رو میتونم پیشت باشم ._عهههه اخه چرا سعید؟_مجبورم به خدا.یه کلاس هایی هست که برای امادگی در مسابقات مهم جهانی توی روسیه برگزار میشه.طبق دستور فدراسیون جهانی کاپیتان و سرمربی باید توی این کلاس ها شرکت کنن._باشه عیبی نداره عزیزم.درسته دور بودن ازت خیلی سخته سعید ولی بالاخره باید بری چون مهمه.من اگر عاشق کاپیتان تیم ملی شدم پس باید سختی هاش رو به جون بخرم دیگه و بهش یه چشمک زدم.یه نگاه قشنگ کرد و گفت _مرسیی خانوووم .رسیدیم خونه ی ما.با سعید رفتیم داخل.بابا به سعید گفت که بمونه ولی قبول نکرد و گفت که فردا باید بره روسیه و کار داره.با همه خداحافظی کرد .ولی من رفتم تا بدرقه کنم .داشت کفشاش رو می پوشید که گفتم _سعید ._جانم._مواظب خودت خیلی باش کاری داشتی حتما بهم زنگ بزن و راستی اصلا به فکر این نباش که من ناراحت باشم.من هیچ وقت ازت ناراحت نمیشم خصوصا الان که میدونم باید برای پیسرفت و موفقیت ازم دور باشی.با خیال راحت به کارات برس کاپیتان جونم.دستمو گرفت و با خنده گفت _مرسیی عزیزم.مواظب خودت باش تو دیگه الان مال منی یه مو ازت کم بشه اول از همه خودتو شکنجه میکنم ها.خندیدم و گفتم _چشم قربان .دوتایی خندیدیم و خداجافظی کردیم.درسته که هر دختری ارزو داره توی دوران عقد با شوهرش وقت بگذرونه ولی برای من موفقیت سعید از همه چیز مهم تر بود.درسته این 3 ماه باید ازش دور میبودم ولی مهم اینه که سعید داره پیشرفت میکنه و همین برام کافی بود.رفتم توی اتاقم و لباسام رو عوض کردم و از شدت خستگی خیلی زود خوابم برد.&&&خب عشقا اینم از پارت 23.ا پیشنهاد میکنم آهنگی که توی پارت گفته شده رو حتما گوش بدین.این روزا پارت زیاد داریم چون میخوام تا اخر مدارس تموم بشه عشقا.کامنت فراموش نشه مهربونا.مرسییی
۷.۵k
۱۶ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.