باید فراموشت کنم

باید فراموشت کنم؟
فراموشت کنم؟ یعنی باید چیزی رو که از ته قلبم بهش دل بسته بودم، رها کنم؟
یعنی باید بپذیرم که دیگه مال هم نیستیم، که تو دیگه مال من نیستی؟
سخته... خیلی سخته.
یه زخم عمیق روی قلبمه، زخمی که هر روز بیشتر می‌سوزه، بیشتر باز میشه، بیشتر و بیشتر...
انگار تموم خاطراتمون، لبخندات، صدات، نگاهت، شدن تیغ‌هایی که توی قلبم گیر کردن.
بدترین جنگ درست زمانی شروع شد که بیش از هر زمان دیگه‌ای بهت نیاز داشتم درست همون وقت که باید کنارم می‌موندی، مجبور شدم چشمامو ببندم و بذارم بری...
بذاری بری به دنیایی دیگه، دنیایی که من توش نیستم، ولی تو هنوز تمامش توی منی آره، انگار باید برم، برم به یه دنیای دیگه...دنیایی که شاید جسمت توش نباشه،
اما من هنوز دنبال تو می‌گردم و مطمئنم…بازم اگه نگاهت رو ببینم، حتی اون‌جا، حتی توی اون دنیای دیگه، دوباره توی چشمات غرق میشم و دوباره یادم میره که باید ازت دلخور باشم چون
من عشق رو توی چشمات دیدم پناه رو توی آغوشت حس کردم امنیت رو توی نفس‌هات پیدا کردم تو برای من فقط یک آدم نبودی تو برای من خونه بودی، آرامش بودی، خودِ زندگی بودی و حالا…اگه قراره نباشی،
اگه قراره راه‌هامون جدا بشه اگه قراره اسممون دیگه کنار هم نباشه…باشه اما بدون… من توی این زندگی، هر کاری که تونستم برای نگه‌داشتنت کردم و اگه نشد، اگه نشد تو رو نگه دارم،
بدون که در دنیایی دیگر، باز هم دنبال چشمهات می‌گردم شاید اون‌جا...
اون‌جا که دیگه خبری از فاصله و درد و جدایی نیست اون‌جا که حرفای ناگفته بینمون جا نمی‌مونه اون‌جا که چشمات فقط مال من باشه...
منتظرت می‌مونم حتی اگر هیچ دیداری در کار نباشه حتی اگر این روحِ خسته، دیگه توان دوباره عاشق شدن نداشته باشه من، همون‌جا، کنار خاطره‌هات می‌مونم...
ابدی؟
دیدگاه ها (۰)

_مگه میتونم توی‌ دریای‌ شب‌ چشمات‌ نگاه‌ کنم‌ و دروغ‌ بگم؟ ...

من زاده بهارم اما قلبم گویی سال ها یخ زده بودتو زاده زمستانی...

خیلی سخته لیلا فروهر

فهمیدم حتی اگه منم نباشم ،اون یکی دیگه رو داره....من همه چیز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط