با دل دیوانهام گاهی مدارا میکنی

با دلِ دیوانه‌ام گاهی مدارا میکنی
گوشه چشمی به من داری و حاشا میکنی

ماهی افتاده بر خا کم کنار پای تو
هرچه در خون میتپم تنها تماشا میکنی

چشم از زیبایی خود برنمیداری، ولی
ِ دست‌ِکم آیینه ها را نیز زیبا میکنی

عشق میجویی اگر، چون دیگران ترکم مکن
در چنین ویرانه ‌هایی گنج پیدا میکنی

من به میل خود به پایت سر نهادم، جان بخواه
جان به قربانت! چرا این پا و آن پا میکنی؟
#علی_مقیمی
دیدگاه ها (۵)

شما که سواد داری،لیسانس داری،روزنامه خوونی با بزرگون میشینی،...

ما قرار گذاشته بودیممحرمامن روسریِ مشکی سرم کنم و شکلِ لبنان...

از سینما زدیم بیروندیر وقت بود و به رسم عادت یک ساعتی بازیِ ...

#عاشوراعاشورا هم تمام می شود ...به خانه هایمان می رویم ،و مه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط