صبح امروز وقتی داشتم

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
صبحِ امروز وقتی داشتم
چایی صبحانه را هم میزدم
شنیدم که گوینده رادیو پرسید:
شما حاضرید برای کسی که دوست اش دارید چه کنید؟
فکرم بی درنگ سمتِ تو رفت!
این سوال را بار دیگر از خودم پرسیدم... حاضرم سالها یک گوشه فقط به عکسِ تو زل بزنم اما نگویم "دوستت دارم!"
این جمله گاهی میتواند موجبِ "رفتن" شود...
عشق گاهی تمام شادی ها را می بلعد...
راست اش من از رفتنِ تو میترسم!
حاضرم یک عمر در حسرت بوسه باشم
اما نگویم عاشق چشمانِ سیاه ات هستم...
گاهی بهتر است "عشق" را پیش از تولد دفن کرد!
#ساناز_نجفی‌

‌‌
دیدگاه ها (۵)

سنتی ازدواج کرده بود، از همین سنتی های خالی خالی که قبلش هیچ...

ببین؛ میگم بیا بیخیالِ همه ی این سفیدیا، دو تا ماگِ گنده از ...

روزی باید تمام شود این مجازی بودن هایمان !چرا زودتر تلگرام م...

بعضی ﭼﻚﻫﺎ ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛ﺗﺎ ﺍﻣﻀﺎﻱ ﺩﻭﻡ ﻧﺒﺎﺷﺪ،ﻧﻘﺪ ﻧﻤﻲﺷﻮﻧﺪ،ﺣﺘﯽ ﺍ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط