مثل عروس خان که میداند پسرزا نیست

مثل #عروسِ خان که میداند "پسرزا" نیست
حس میکنم عمر خوشی هایم به دنیا نیست

ته مانده ی یک قهوه ی تلخم که مدت هاست
در #من کسی دیگر پی تعبیر فردا نیست...

#وابستگی تلخ است هنگامی که می فهمی
آنقدر هایی که خودش میگفت #تنها نیست...

نفرین به دست خالی و این دل سپردن ها
نفرین به من ،نفرین به تصویری که زیبا نیست

از بی تفاوت بودنم هم #درد می بارد
یعنی گلوی بغض کرده اهل حاشا نیست

تنهاییِ گنجشک باران خورده ایی هستم
که در خیابان هم برایش ذره ای جا نیست

عاشق که باشی تازه می فهمی که گاهی مرگ
چیزی به جز دل کندن از دلبستگی ها نیست

دیشب نشستم با خودم از زندگی گفتم
گفتم ببین حال دلم خوب است، اما نیست ...

@Baharnarengpoem
دیدگاه ها (۱)

مثل آثارِ مانده پس از دوره درمان،در یک جسم مریضمثل صدای مدت ...

محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفتمست گفت ای دوست، این پیر...

مرا شبیه درخت همیشه بهار آفریده اند ، که شب ها و زمستان های ...

مادر که باشیدرد دلها رابه سجاده ات گلدوزی میکنیو اشکهایت رال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط