همیشه
همیشه
بعد از خط خطی کردن پایین یک ورقه ی بدرد نخور
اتفاق می افتد
"طلاق "
پله های دادگاه را با عجله پایین می آیی
و می زنی بیرون از همه
نفس عمیقی می کشی
و درد هایی را که از این به بعد جامعه به دوشت می گذارد
با صدای بلند
هق هق
گریه می کنی
از همین لحظه ی شوم شروع شده است
نگاه های مردمی که به کار همه کار دارند
و جز مادر و خواهرانشان
قصد دست یافتن به همه ی زن های دنیا را در سر کوچکشان می پرورانند
زن ها از تنهایی نمی ترسند
از نگاه مردمانی می ترسند
که یا قصد سرزنشش را دارند
یا قضاوتش می کنند
و یا برای به چنگ آوردن بی پناهی اش
به هزار حیلت غیر انسانی دست می زنند
شاید که
از امروز
خندیدن ممنوع است
تنهایی قدم زدن ممنوع است
حرف زدن ممنوع است
و تو
مثل یک مجرم خطرناک در میان مردمانی که بیمارند
باید
مدام خودت را سانسور کنی
قرار نیست من با کسی زیر یک سقف باشم که با من خوشحال نیست
من حق بازگشت دارم
حق نفس کشیدن
خندیدن
عاشق شدن
دوباره آغاز کردن
خدایی که به من حق زندگی داد
این مجوزها را به من داده است
نمی گذارم که مشتی ابله
این لبخند را از من بگیر
بعد از خط خطی کردن پایین یک ورقه ی بدرد نخور
اتفاق می افتد
"طلاق "
پله های دادگاه را با عجله پایین می آیی
و می زنی بیرون از همه
نفس عمیقی می کشی
و درد هایی را که از این به بعد جامعه به دوشت می گذارد
با صدای بلند
هق هق
گریه می کنی
از همین لحظه ی شوم شروع شده است
نگاه های مردمی که به کار همه کار دارند
و جز مادر و خواهرانشان
قصد دست یافتن به همه ی زن های دنیا را در سر کوچکشان می پرورانند
زن ها از تنهایی نمی ترسند
از نگاه مردمانی می ترسند
که یا قصد سرزنشش را دارند
یا قضاوتش می کنند
و یا برای به چنگ آوردن بی پناهی اش
به هزار حیلت غیر انسانی دست می زنند
شاید که
از امروز
خندیدن ممنوع است
تنهایی قدم زدن ممنوع است
حرف زدن ممنوع است
و تو
مثل یک مجرم خطرناک در میان مردمانی که بیمارند
باید
مدام خودت را سانسور کنی
قرار نیست من با کسی زیر یک سقف باشم که با من خوشحال نیست
من حق بازگشت دارم
حق نفس کشیدن
خندیدن
عاشق شدن
دوباره آغاز کردن
خدایی که به من حق زندگی داد
این مجوزها را به من داده است
نمی گذارم که مشتی ابله
این لبخند را از من بگیر
- ۱.۴k
- ۰۷ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط