کیمیاگر

#کیمیاگر
#قسمت_سوم


⭐️ از میان خیابان های وسیع و ساختمان های با شکوه گذشت. آدم ها مثل مور و ملخ در هم می لولیدند و کارگران و غلامان کار می کردند.

✨ از راسته ی میوه فروشان که گذشت، بوی میوه پاهایش را سست کرد. با خودش گفت:

🟤 دلم خربزه می خواهد.

✨ همان جا ایستاد و خربزه ها را ورانداز کرد. میوه فروش داشت با داد و فریاد میوه هایش را توصیف می کرد.

⚪️ دیناری بگذار و خربزه ای بردار. این جا جای تماشا نیست!

🟤 در بغداد دنبال کسی می گردم. شاید بتوانی کمکم کنی.

✨ میوه فروش همان طور که داشت سبدهای میوه را جا به جا می کرد، پرسید:

⚪️ از مردم عادی است یا از بزرگان شهر؟



🟤 از کارکنان دربار است.

⭐️ میوه فروش سبد انجیر را روی زمین گذاشت‌. کمر راست کرد و گفت:

⚪️ بغداد شهر بزرگی است.

✨ بعد نگاهی به سراپای یونس انداخت و گفت:

⚪️ بعید می دانم در کیسه ات چیزی داشته باشی؛ اما دنبال خریدن کدام قاضی هستی؟

✨ یونس قدمی پیش گذاشت. دستی به پوست یک خربزه کشید. احساس ضعف در دلش پیچید.

🟤 نامش سلیم است... فقط می دانم در بغداد است و از کارکنان قصر.

✨ میوه فروش چشم تنگ کرد تا یونس را با دقت بیشتری ببیند.
⏳⏳⏳


🕰 یونس یک شبه شده بود مرید جابر و آدم نورا...

⭐️ گاهی با خودش فکر می کرد که از بصره تا بغداد را آمده دنبال کیمیا؛ آن وقت مثل شیفته ها افتاده دنبال کارهای جابر بازرگان بی چیز رافضی!

✨ قرار آن روزشان با جابر این بود که یونس راهی پیدا کند برای رو به رو شدن نورا با خلیفه.

✨ هم جابر می دانست و هم نورا که حتی برخی بزرگان برای دیدن خلیفه، سالی انتظار می کشند.

✨ سال ها پیش که جابر برای یافتن اثری از کمیل و میثم به بغداد آمده بود، با این که بازرگان شناخته شده ای بود، هیچ وقت نتوانسته بود راهی به دربار پیدا کند.

#یارب_به_فضل_واحسان_تغییرده_قضارا #و_أکثروا_الدعاء_بتعجیل_الفرج_فإن_ذلک_فرجکم #بخوان_دعای_فرج#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است#حیا#حجاب#اللهم_لعن_سقیفه#اللهم_لعن_الجبت_و_الطاغوت #با_ادب_باشیم #صلوات #مناجات #زندگی_خوب #انتقام_سخت #رمضان #عکس_نوشته #بخون #تلنگر #مهدویت #فاطمیه #مذهبی #شهادت #شهدا #محرم #غدیر #ولایت #امامت #قرآن_کریم #برائت #تولی #ظهور #دعای_فرج #هنر_زندگی #اهل_بیت #ثقلین #رافصی#علمدار_نیامد #اربعین #زیارت #فرهنگی #تربیتی #ویسگون #نور #ظلمت #وحدت #حدیث #شبهه#ashura #ما_بیخیال_سیلی_مادر_نمیشویم #علی_علی
🆔@bagheban
دیدگاه ها (۱)

#کیمیاگر#قسمت_سوم⭐️ میوه فروش با شنیدن نام سلیم، خربزه ای بر...

#کیمیاگر#قسمت_سوم⭐️ کاروانی از دور سر رسید. از ارابه ها و اس...

#کیمیاگر#قسمت_سوم✍🏻 فصل سوم🕰 از بالای تپه، بغداد را با آن گس...

#کیمیاگر#قسمت_سوم🟠 ما انسان ها عناصر بی ارزشی هستیم. خاکیم و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط