꙳ همکلاسی غیرتی من ꙳
꙳ همکلاسی غیرتی من ꙳
Part 1
سلاممم من ا/ت ۲۰ سالمه توی یه خانواده نسبتا پولدار زندگی می کنم
امروز دارم به یه مدرسه جدید میرم چون داخل مدرسه قبلیم خیلی بد باهام رفتار می شد
امیدوارم این مدرسه مثل اون یکی نباشه
( مامان ا/ت : م ا)
بابا ا/ت : ب ا)
م ا : ا/ت بیا صبحانه بخور
ا/ت : امدم
رفتم سر میز ولی خیلی نخوردم
ا/ت : من رفتم
م ا :تو که چیزی نخوردی
ا/ت : دیرم میشه خدافظ
داشتم تمام راه رو می دویدم
ا/ت : وای الان دیرم میشه
وقتی رسیدم مدرسه سری رفتم سمت کلاس و دیدم هنوز معلم نیومده
یه نفس عمیق کشیدم
و دیدم یکی امد طرفم...
یونا : سلام من یونام تو باید دانش اموز جدید باشی
ا/ت : سلام ب بله
یونا : بیا بهت صندلیت رو نشون بدم
ا/ت : مرسی
صندلیم بقل صندلی یونا بود
داشتم با یونا حرف می زدم
فهمیدم یه برادر بزرگتر از خودش به اسم جیمین داره
که یهو دیدم همه دخترا به جز یونا و من جیغ زدن و رفتم سمتش
( از زبان جونگ کوک)
وقتی رفتم مدرسه طبق معمول همه دخترا به جز یونا امدن سمتم ولی دیدم یه دخترا دیگه بقل یوناست داشتیم به هم نگاه می کردیم
اون خیلی خوشگل بود
حمایت....... 💜؟
Part 1
سلاممم من ا/ت ۲۰ سالمه توی یه خانواده نسبتا پولدار زندگی می کنم
امروز دارم به یه مدرسه جدید میرم چون داخل مدرسه قبلیم خیلی بد باهام رفتار می شد
امیدوارم این مدرسه مثل اون یکی نباشه
( مامان ا/ت : م ا)
بابا ا/ت : ب ا)
م ا : ا/ت بیا صبحانه بخور
ا/ت : امدم
رفتم سر میز ولی خیلی نخوردم
ا/ت : من رفتم
م ا :تو که چیزی نخوردی
ا/ت : دیرم میشه خدافظ
داشتم تمام راه رو می دویدم
ا/ت : وای الان دیرم میشه
وقتی رسیدم مدرسه سری رفتم سمت کلاس و دیدم هنوز معلم نیومده
یه نفس عمیق کشیدم
و دیدم یکی امد طرفم...
یونا : سلام من یونام تو باید دانش اموز جدید باشی
ا/ت : سلام ب بله
یونا : بیا بهت صندلیت رو نشون بدم
ا/ت : مرسی
صندلیم بقل صندلی یونا بود
داشتم با یونا حرف می زدم
فهمیدم یه برادر بزرگتر از خودش به اسم جیمین داره
که یهو دیدم همه دخترا به جز یونا و من جیغ زدن و رفتم سمتش
( از زبان جونگ کوک)
وقتی رفتم مدرسه طبق معمول همه دخترا به جز یونا امدن سمتم ولی دیدم یه دخترا دیگه بقل یوناست داشتیم به هم نگاه می کردیم
اون خیلی خوشگل بود
حمایت....... 💜؟
۵۱.۳k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.