love Between the Tides

love Between the Tides²³

م:شما چند وقته همو میشناسید؟
با سرعت گفتم
ا/ت: استادمه
م: استادته؟ واییی چه رمانتیکک مثل سرنوشت میمونه
ا/ت: مامان چی داری میگی آقای کیم شما اینجا چیکار میکنید اگر برای گفتن حرف یا اعترافی بود اول باید به خودم میگفتید اگر من قبول میکردم بعد به مامانم میگفتی
م:نیومده خاستگاری کنه که اومده یادی از گذشته دوباره هم رو ببینیم
ا/ت: گذشته؟ شما بار اول هم رو میبینید
تهیونگ: خاله جان ا/ت چیزی نمیدونه
ا/ت: من چی نمیدونم
حتما ازدواج رو میگه میخواد باهام ازدواج کنه مثل سریال ها ازدواج اجباری با کسی که دوسش نداری بعد عاشقش میشی مسخرست...
م: یکم فکر کن
ا/ت: چی؟
م: این کیم تهیونگه
ا/ت: خب؟
م: آلزایمر گرفتی؟
ا/ت: ماماننن
م: خب کیم تهیونگ ۱۶سال پیش همسایمون
ا/ت: چی؟ همسایه؟ کیم تهیونگ نههههه تو گوگولی هستی؟
م: افرین
تهیونگ: 😊
این پسر استاد دانشگاهمون
کسیه که تو بچگی هم بازی من بوده..؟
ا/ت
نمیدونستم چیکار کنم خیلی هیجان زده بودم سریع رفتم تهیونگ رو بغل کردم بدون اینکه فکر کنم او الان چه نقشی تو زندگیم داره....
و بعد از بغلش جدا شدم نگاهی بهم کرد لبخند زد
ا/ت: باید زودتر بهم میگفتی
بهش نگاه میکردم
ا/ت: خیلی خوشحالم فکر میکردم دیگه نمیتونم هیچوقت ببینمت
م: تهیونگ بعد از اینکه ا/ت رو ازت جدا کردم ا/ت تا یک ماه با من قهر بود هرشب گریه میکرد
تهیونگ: ا/ت راست میگه
ا/ت: آره
تهیونگ: کوچولو
ا/ت: 😁
م: من میرم بیرون همسایه زنگ زد کارم داره باید برم
تهیونگ: باشه
ا/ت: هنوز باورم نشده تو.. از کی فهمیدی که من ا/ت هستم
تهیونگ: میدونستم ا/ت ای
ا/ت: منظور م اینه از کی فهمیدی که من همون کوچولوام
تهیونگ: یادت میاد افتادی تو استخر
ا/ت: خب
تهیونگ: اونموقع که زخم روی گردنت رو دیدم فهمیدم خودتی گفتم دختری که بچگی باهم دوست بودیم الان دانشجوی منه
ا/ت: من زخم های زیادی روی گردنم داشتم
تهیونگ: خب این خیلی قدیمی بود همین که دیدم فهمیدم
ا/ت:خیلی تغییر کردی؟
تهیونگ: واقعا؟
ا/ت: آره بچه بودی خیلی گوگولی بودی ولی الان خیلی خوشتیپ و جذابی
تهیونگ: ولی تو هیچ تغییری نکردی همون
ا/ت..
ا/ت: میخوای بگی کوچولوام من کوچولو نیستم
(علامت شوهر مامان ا/ت ")
": من برگشتم
سریع بلند شدم نزدیک تهیونگ شدم

تهیونگ
یه مرد اومد داخل خونه فکر کنم شوهر مامان ا/ت بود
ا/ت از ترس نزدیک من شد یه نگاهی بهش میکردم که انگار نفس کشیدن براش سخت شده بود تند تند نفس میکشید دستش رو گرفتم نگاهی بهش کردم
تهیونگ: آروم باش
": سلام
تهیونگ: سلام
": عه ا/ت عمو اومدی مامانت کجاست؟
تهیونگ: خاله بیرونه
": شما دوست پسر ا/ت هستید؟
تهیونگ: آره
یه نگاهی به من کرد
": خوش اومدی من میرم پیش مامان ا/ت
تهیونگ: باشه...
تهیونگ: ببخشید گفتم دوست پسرتم بخاطر اینکه میخواستم کمکت کنم فقط
ا/ت:....
تهیونگ: چرا چیزی نمیگی اگر میخوای گریه کنی.. گریه کن
فقط خیره شده بود به من هیچی نمی گفت...

ا/ت
سریع رفتم سمت حمام/دستشویی و درو بستم پشت در نشستم قلبم تند تند میزد چرا اینجوری شدم اون عوضی(شوهرمامانش) مهربونه ولی وقتی تنها میشیم یکی دیگه میشه ولی تهیونگ چی؟ اون خیلی سرده ولی خیلی خوب درکت میکنه و آرومت میکنه توجهش بهم زیاده انگار خیلی نگرانمه یه لیوان برداشتم از دستم افتاد شکست
تهیونگ به سرعت اومد پشت در
تهیونگ: ا/ت ا/ت چیشد
با چشمانی گریون در رو باز کردم
تهیونگ: خوبی؟
ا/ت: فقط لیوان از دست افتاد شکست
تهیونگ: بیا بیرون بزار خودم تمیز میکنم
ا/ت: نه نه لازم نیست خودم تمیز کردم
تهیونگ: خب بیا بیرون
صورتم رو شستم و رفتم بیرون
ا/ت: ببخشید..
م: ا/ت
ا/ت: جانم مامان
م: الان ساعت ۵ خودت و تهیونگ برید بیرون شهر رو بهش نشون بده
ا/ت: باشه
تهیونگ: بریم
ا/ت: بریم...
رفتیم بیرون اول رفتیم کمی خرید کردیم بعد باهم بستنی خوردیم و عکس گرفتیم و بعد رفتیم شهربازی
ا/ت: این بزرگترین شهربازی این شهره نمیترسی؟
تهیونگ: نه من ازهیچی نمیترسم
ا/ت: پس بیا خوشبگذرونیم
تهیونگ: باشه...
رفتیم باهم وسایل زیادی سوار شدیم

#فیک
#سناریو
#taehyung
#تهیونگ
#فیکشن
#رمان
#عشق_بین_جزر_و_مد
دیدگاه ها (۲۴)

love Between the Tides²²این پارت حذف شده بودتهیونگ: الان کجا...

لینک ناشناس 👇🏻👇🏻https://harfeto.timefriend.net/1763740982588...

love Between the Tides²¹ا/ت: مامان میخوام با گوگولی بازی کنی...

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

love Between the Tides²⁵چند دقیقه بعدم: چیکار میکنی؟ ا/ت: هی...

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط