تک پارتی از کوکی
تک پارتی از کوکی
سلام من جیوو هستم 3 ساله که با کوکی ازدواج ولی این چند روز نمیدونم چشه انگار قهر کرده سرده محل نمیزاره بهم
سلام من کوکم 3 سالی هست که با جیوو ازدواج اما خب میدونید دیگه جیوو خیلی مهربونه خب هرچی زیادیش دل ادمو میزنه منم باهاش سرد شدم ولی خیانت نمیکنم هیچ وقت
جیوو:با بیحوصلگی از خواب بیدار شدم این چند وقت حالم خوب نبود هی سرم گیج میرفت حالت تهوع داشتم از بیبی چک استفاده کردم حامله نبودم امروز میخوام برم ازمایش بدم خلاصه بلند شدم رفتم اشپز خونه دیدم کوک شیر موز درست کرده وایی چقدر دلم خواست ولی کم درست کرده بود
جیوو:کوکی
کوک:بله(سرد)
جیوو:می.. میشه بهم شیر موز بدی
کوک:نه
جیوو:اها اوکی 🙃
کوک:صبحونه نیمرو درست کن
جیوو:باش
جیوو ویو
به کوک نگفته بودم حالم اینطوری بود
وقتی ام که باهام اینطوری رفتار کرد خیلی حالم گرفت روغن گذاشتم داغ شه تا تخم مرغ رو شکوندم بوش بهم خورد حالت تهوع گرفتم سریع زیر گازو خاموش کردم رفتم دستشویی
ویو کوک
جیوو چش شد رفتم دم دستشویی دیدم داره بالا میاره با اینکه نگرانش شدم ولی محل ندادم نشستم رو مبل
جیوو ویو
از دستشویی اومدم دیدم کوک محل نداده عصبانی شدم سریع اماده شدم گفتم زودتر برم بیمارستان پشت سرم درو محکم بستم
ویو کوک
جیوو با عصبانیت رفت بیرون
ویو جیوو ازمایش دادم و از جوابش شکه شدم من حامله بودم رفتم خونه دیدم کوک روی مبل خوابیده مثل قاتل های زنجیره ای رفتم بالا سرش داد زدم
جیوو:کوککککک بلند شو وووووو
کوک:چه مرگته
جیوو:بلند شوووووو بابایییییی
کوک:چی بابایی
جیوو:اره احمق خان داری بابا میشی(با خنده)
یهو دیدم کوک رفت تو خودش انگار ناراحت شده بود
جیوو:ناراحت شدی(با تعجب)
کوک:معلومه ناراحت شدم بچه رو سقط میکنی
جیوو:(سریع اشکام اومد) نه نه نه ام.... امکان.. ً.... امکان نداره
کوک:گریه نکن کوچولو شوخی کردم
جیوو:مسخره اه بغلش کردم بچمون به دنیا اومد هممون شاد بودیم ❤
پایاااانننن
سلام من جیوو هستم 3 ساله که با کوکی ازدواج ولی این چند روز نمیدونم چشه انگار قهر کرده سرده محل نمیزاره بهم
سلام من کوکم 3 سالی هست که با جیوو ازدواج اما خب میدونید دیگه جیوو خیلی مهربونه خب هرچی زیادیش دل ادمو میزنه منم باهاش سرد شدم ولی خیانت نمیکنم هیچ وقت
جیوو:با بیحوصلگی از خواب بیدار شدم این چند وقت حالم خوب نبود هی سرم گیج میرفت حالت تهوع داشتم از بیبی چک استفاده کردم حامله نبودم امروز میخوام برم ازمایش بدم خلاصه بلند شدم رفتم اشپز خونه دیدم کوک شیر موز درست کرده وایی چقدر دلم خواست ولی کم درست کرده بود
جیوو:کوکی
کوک:بله(سرد)
جیوو:می.. میشه بهم شیر موز بدی
کوک:نه
جیوو:اها اوکی 🙃
کوک:صبحونه نیمرو درست کن
جیوو:باش
جیوو ویو
به کوک نگفته بودم حالم اینطوری بود
وقتی ام که باهام اینطوری رفتار کرد خیلی حالم گرفت روغن گذاشتم داغ شه تا تخم مرغ رو شکوندم بوش بهم خورد حالت تهوع گرفتم سریع زیر گازو خاموش کردم رفتم دستشویی
ویو کوک
جیوو چش شد رفتم دم دستشویی دیدم داره بالا میاره با اینکه نگرانش شدم ولی محل ندادم نشستم رو مبل
جیوو ویو
از دستشویی اومدم دیدم کوک محل نداده عصبانی شدم سریع اماده شدم گفتم زودتر برم بیمارستان پشت سرم درو محکم بستم
ویو کوک
جیوو با عصبانیت رفت بیرون
ویو جیوو ازمایش دادم و از جوابش شکه شدم من حامله بودم رفتم خونه دیدم کوک روی مبل خوابیده مثل قاتل های زنجیره ای رفتم بالا سرش داد زدم
جیوو:کوککککک بلند شو وووووو
کوک:چه مرگته
جیوو:بلند شوووووو بابایییییی
کوک:چی بابایی
جیوو:اره احمق خان داری بابا میشی(با خنده)
یهو دیدم کوک رفت تو خودش انگار ناراحت شده بود
جیوو:ناراحت شدی(با تعجب)
کوک:معلومه ناراحت شدم بچه رو سقط میکنی
جیوو:(سریع اشکام اومد) نه نه نه ام.... امکان.. ً.... امکان نداره
کوک:گریه نکن کوچولو شوخی کردم
جیوو:مسخره اه بغلش کردم بچمون به دنیا اومد هممون شاد بودیم ❤
پایاااانننن
۶.۰k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.