تک پارتی تهیونگ
تک پارتی تهیونگ
میدونی دلتنگی یعنی چی یعنی روحت جایی است که جسمت اونجا نیست
من ات هستم 21 سالمه افسرده در دنیای سیاه خودم خانوادمو ول کردم و به کره اومدم یه خونه کوچیک در بالا پشت بوم یه خونه دیگه حوصله سر بر وقتی 18 سالم بود با یه پسر به اسم پارک جیمین اشنا شدم و عاشق رفیقش شدم کیم تهیونگ الان یک ساله ندارمش البته نمرده پیش یه دختر دیگس شاده خوشحاله بر عکس من تهیونگ 20 سالش بود وقتی باهم اشنا شدیم
ات ویو
امروزم از خواب بی هدف بلند شدم هودی سیاهمو پوشیدم و به سمت مغازه رفتم سر شغل پاره وقتم داشتم فیلم میدم مشتری اومد بعد اون مشتری مغازه شلوغ شد تند تند داشتم میز ها رو جمع میکردم که یه نفر کیمپاپ سفارش داد سرم پایین بود رفتم اوردم داد زدم
ات:کیمپاپ کی می خواست
تهیونگ:ما
ات:ب... ب.. بلع
وقتی تهیونگ رو دیدم نفسم بند اومد کنار اون دختر خیلی شاد بود اونم وقتی منو دید شک شد بدو رفتم توی مغازه همه رفته بودن ولی اون دوتا نشسته بودن تهیونگ تنها اومد توی مغازه و خیلی سرد گفت
تهیونگ:دستشویی کجاست؟؟
ات:اینجا دستشویی عمومی نداره دستشویی عمومی یکم پایین تره
تهیونگ:اها باشه راستی خانم لی ات
منو تو همو نمیشناسیم دیگه درسته
ات:شما اسم منو از کجا میدونین
تهیونگ:خوبه
و رفت
ویو ات
نفس عمیق کشیدم یکی دیگه اومد جامون رو عوض کردیم شب شده بود دیگه با بیحوصلگی رفتم خونه رو تخت خوابیدم دیگه نا نداشتم پس خوابیدم
فردا صبح
ویو کیم تهیونگ
نتونستم بخوابم همش فکر ات بودم از این دختره متنفر بودم اما کمپانی دستور داده بود فیلم دیدم تا شب
دیگه خسته شدم پس بلند شدم برم بیرون
ویو تهیونگ سمت خیابون میانگ دونگ
داشتم ساختمون های بلند رو نگاه میکردم متوجه یکی بالا پشتمون شدم دویدم رفتم بالا نه نه اون ات بود میخواست خودشو پرت کنه پایین داشت میپرید گرفتمش اما تعادلم رو از دست دادم و من به جای ات پرت شدم پایین
ویو ات
ات:کیم تهیووووووونگ
نهههههههههه
ویو راوی گلتون🌹
تهیونگ افتاد و کتلت شد روز خاکپاری ات از دور داشت به عشقش که داشت میسوخت نگاه کرد و خداحافظی کرد باهاش
ات در 21 سالگی یک سال شد بالاخره تصمیمو گرفتم ات رفت بالای همون ساختمون و خودشو کشت
پااااایاااان اوسکلم بد تموم میکنم
میدونی دلتنگی یعنی چی یعنی روحت جایی است که جسمت اونجا نیست
من ات هستم 21 سالمه افسرده در دنیای سیاه خودم خانوادمو ول کردم و به کره اومدم یه خونه کوچیک در بالا پشت بوم یه خونه دیگه حوصله سر بر وقتی 18 سالم بود با یه پسر به اسم پارک جیمین اشنا شدم و عاشق رفیقش شدم کیم تهیونگ الان یک ساله ندارمش البته نمرده پیش یه دختر دیگس شاده خوشحاله بر عکس من تهیونگ 20 سالش بود وقتی باهم اشنا شدیم
ات ویو
امروزم از خواب بی هدف بلند شدم هودی سیاهمو پوشیدم و به سمت مغازه رفتم سر شغل پاره وقتم داشتم فیلم میدم مشتری اومد بعد اون مشتری مغازه شلوغ شد تند تند داشتم میز ها رو جمع میکردم که یه نفر کیمپاپ سفارش داد سرم پایین بود رفتم اوردم داد زدم
ات:کیمپاپ کی می خواست
تهیونگ:ما
ات:ب... ب.. بلع
وقتی تهیونگ رو دیدم نفسم بند اومد کنار اون دختر خیلی شاد بود اونم وقتی منو دید شک شد بدو رفتم توی مغازه همه رفته بودن ولی اون دوتا نشسته بودن تهیونگ تنها اومد توی مغازه و خیلی سرد گفت
تهیونگ:دستشویی کجاست؟؟
ات:اینجا دستشویی عمومی نداره دستشویی عمومی یکم پایین تره
تهیونگ:اها باشه راستی خانم لی ات
منو تو همو نمیشناسیم دیگه درسته
ات:شما اسم منو از کجا میدونین
تهیونگ:خوبه
و رفت
ویو ات
نفس عمیق کشیدم یکی دیگه اومد جامون رو عوض کردیم شب شده بود دیگه با بیحوصلگی رفتم خونه رو تخت خوابیدم دیگه نا نداشتم پس خوابیدم
فردا صبح
ویو کیم تهیونگ
نتونستم بخوابم همش فکر ات بودم از این دختره متنفر بودم اما کمپانی دستور داده بود فیلم دیدم تا شب
دیگه خسته شدم پس بلند شدم برم بیرون
ویو تهیونگ سمت خیابون میانگ دونگ
داشتم ساختمون های بلند رو نگاه میکردم متوجه یکی بالا پشتمون شدم دویدم رفتم بالا نه نه اون ات بود میخواست خودشو پرت کنه پایین داشت میپرید گرفتمش اما تعادلم رو از دست دادم و من به جای ات پرت شدم پایین
ویو ات
ات:کیم تهیووووووونگ
نهههههههههه
ویو راوی گلتون🌹
تهیونگ افتاد و کتلت شد روز خاکپاری ات از دور داشت به عشقش که داشت میسوخت نگاه کرد و خداحافظی کرد باهاش
ات در 21 سالگی یک سال شد بالاخره تصمیمو گرفتم ات رفت بالای همون ساختمون و خودشو کشت
پااااایاااان اوسکلم بد تموم میکنم
۹.۰k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.