ناگهان آمد و زد

ناگهـان آمد و زَد ،
آمد و کُشت ،
آمد و بُرد ،
او فقط آمده بود
از دل ما رد بشـود ...!

[حامد بهاروند]
دیدگاه ها (۱)

شب خاصیتش همینه!تو رو یاد آدمایی میندازه که خودشونم خودشونو ...

من میفهممت، حتی اگه دیگه هیچی مثل قبل نباشه. حتی اگه تو اونی...

ادعای بی تفاوتی سخت استآن همنسبت به کسی کهزیباترین حس دنیا ر...

قبلا تصور میکردم تنفر چیز بدیه. از اون حس های ممنوعس نباید د...

بقول حامد بهاروند:ناگهان آمد و زد، آمد و کشت، آمد و برد!او ف...

تو بازی یک آرمی از جونگ‌ کوک خواستگاری کرد وقتی جونگ‌ کوک به...

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط