فریادم بر آسمان ها رسید دریغا شنوایی نبودچو درد هم خونم شد دگر مهمانی نداشتمچو پیرهنم سفیدشد ،مهمان بود،چو من در نداشتمچو خانه ام صغیر بود،غم هم خانه ام شد چو در انتظارچشمان تو... چشمانم بی نور شد