پارت

پارت 35
(نفس )

بعد شام ساعت حدود 11 بود که رفتیم بیرون و منتظر کنار

ماشین هامون وایساده بودیم . خیلی خسته بودم . ولی تحمل
میکنمممممم. چه دختر فداکاری ام من .

من : خیلی ذوق دارم رادوین.

رادوین : چرا؟ چون از امشب با منی؟

من : نهههه بابا . از این که عروس کشون خودمه . آخه

میدونی من واسه عروس کشون کل فامیل مون عین میمون

شائولین از پنجره ماشین اویزون میشدم. الان واسه عروسی

خودم باید آدم وار بشینم.

رادوین : منو باش گفتم داری واسه من ذوق میکنی.

من : بابا تو که دیگه مال خودمی ذوق کردن نداری که.

با صدای آرشام به خودمون اومدیم که میگفت بریم

سوار ماشین شدم . البته به زور دامنم رو جمع کردم .

یه حس خیلی خوبی داشتم که الان دارم این همه ماشینو

دنبال خودم میچرخونم . 😉 😉 😀 😀

همینجور میون خیابونا می چرخیدیم . همه دخترای مجرد

مث خودم بودن و برام شادی میکردن . یاد خودم افتادم .

منم هم سن اینا بودم وقتی یه آهنگ جدید پخش میشد از

حفظ میخوندم و هورا میکشیدم . الان اون دخترا جای من اند

یکم که گذشت رسیدیم سر چهار راه دیدم یه ماشین که

احتمال دادم پسر خالم باشه همینطور دور چهار راه میچرخید

و جیغ لاستیکای ماشینش بلند شد . پسره دیوونه کار دست

خودش میده . جوونه بابا کله اش باد داره .

دیگه تقریبا رسیده بودم نزدیک خونه مون و یکم دیگع راه

مونده بود . هیچ کسی هم دنبالمون نبود . خیابون خلوت بود

همون لحظه یه چیز افتاد روی کاپوت ماشین که اصلا قابل

تشخیص نبود . من که فقط جیغ میکشیدم . رادوین هم وقتی

که اون چیز افتاد فورا از ماشین پیاده شد . به شیشه ماشین

که شکسته بود و خونی شده بود نگاه کردم . ای خدا دیگه

شب عروسیم هم باید زجر بکشم . به رادوین که داشت با

قیافه ای پر از تعجب میومد نگاه کردم و گفتم : چی شد؟

رادوین : نمیدونم

من : یعنی چی نمیدونم :؟؟؟

رادوین : بابا هیچی نیست اصلا . اون چیزی که افتاد روی

ماشین الان نیست محو شد خودت باید بفهمی که چی بود .

تازه یادم به اون خون آشام افتاد
دیدگاه ها (۲)

پارت 36(ارشام) ظهر ساعت 1 بیدار شدم . ترنم هنوز خواب بود . ب...

☺ ☺ ☺ ☺ ☺

گل های خونه مادر جونمممم ایشالا تا چند وقت دیگه در میاد 😊

جیمین فیک زندگی پارت ۷۹#

فیک عروس مافیا part 5نشستم داخل ماشین که یه مردی نشسته بود ف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط