جیمین فیک زندگی پارت ۷۹#
جیمین فیک زندگی پارت ۷۹#
ات: نه تو سلیقت خوب نیست
جیمین: یعنی میگی بد سلیقم
ات: نه منظورم اینه که سلیقه تو پسند من نیست
جیمین : باشه ولی اول گفتی ید سلیقم
ات : اره اصلا من بهت گفتم بد سلیقه الان میخوایی چیکار کنی
جیمین: خودت میبینی
یهو فرمون و چرخوند و مسیر رو عوض کرد . یکم گذشت که رسیدیم به ویلای خودم
ات: امممم چرا اومدیم اینجا
جیمین: خب خونته
ات: پس تو هم میایی
جیمین: نه من میرم عمارت خودم فردا میام دنبالت
ات: نه جیمیت تو رو خدا غلط کردم
جیمین: نه عزیزم الان پیاده شو من فردا میام دنبالت تازه امشب یونگی و هوسوک میان قراره دور هم باشیم
ات: باشه پی شب بخیر
از ماشین پیاده شدم رفتم ویلا و ذوق از صورتم میبارید رفتم رو تخت و به انگشترم نگاه میکردم و از ذوق جیغ میکشیدم و کل زندگیم رو با اون تصور میکردم . از ذوق پتو رو بغل کردم و گاز گرفتم و یه جیغ بلند کشیدم که مانلی اومدتو اتاق
مانلی: هی دختر جیمین باهات چیکار کرده چرا اینجوری میکنی ...
ات: نه تو سلیقت خوب نیست
جیمین: یعنی میگی بد سلیقم
ات: نه منظورم اینه که سلیقه تو پسند من نیست
جیمین : باشه ولی اول گفتی ید سلیقم
ات : اره اصلا من بهت گفتم بد سلیقه الان میخوایی چیکار کنی
جیمین: خودت میبینی
یهو فرمون و چرخوند و مسیر رو عوض کرد . یکم گذشت که رسیدیم به ویلای خودم
ات: امممم چرا اومدیم اینجا
جیمین: خب خونته
ات: پس تو هم میایی
جیمین: نه من میرم عمارت خودم فردا میام دنبالت
ات: نه جیمیت تو رو خدا غلط کردم
جیمین: نه عزیزم الان پیاده شو من فردا میام دنبالت تازه امشب یونگی و هوسوک میان قراره دور هم باشیم
ات: باشه پی شب بخیر
از ماشین پیاده شدم رفتم ویلا و ذوق از صورتم میبارید رفتم رو تخت و به انگشترم نگاه میکردم و از ذوق جیغ میکشیدم و کل زندگیم رو با اون تصور میکردم . از ذوق پتو رو بغل کردم و گاز گرفتم و یه جیغ بلند کشیدم که مانلی اومدتو اتاق
مانلی: هی دختر جیمین باهات چیکار کرده چرا اینجوری میکنی ...
- ۱۴.۴k
- ۲۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط