هلیا

هلیا!
احساس رقابت، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند.
من از آنکه دو انگشت بر او باشد انگشت بر می‌دارم.
رقیب، یک آزمایشگر حقیر بیشتر نیست. بگذار آنچه از دست رفتنی‌ست از دست برود.
تو در قلب یک انتظار خواهی پوسید. من این را بارها تکرار کردم هلیا!


#نادر_ابراهیمی


برگرفته از کتاب: "بار دیگر شهری که دوست می داشتم"
دیدگاه ها (۵)

گفته بودی عاشق باران پاییزی شدیوای! من دارم به باران هم حسود...

بگو ناراحتی از من، و امشب اشک باریدی...و اِلا کشوری خشک و چن...

حرف‌های ما هنوز ناتمام ....تا نگاه می‌کنی :وقت رفتن استباز ه...

و َصبح یعنی...یک فرصت دیگر برای دوست داشتنت...و َباز هم نداش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط