به خودت که می آیی

به خودت که می آیی
تنهایی ...
به خودت که می آیی
دلت گرفته ... خسته ای ...درد داری ...

به خودت که می آیی
می بینی یک آهنگ را صد بار پلی کرده ای ،آنقدر که تک تک نت هایش را حفظ باشی ...

به خودت که می آیی
چشمانت شور است و دفترت خیس ...
می بینی نه تاب ماندن داری نه پای رفتن ...

به خودت که می آیی
دلت تنگ ست .... دلتنگ که می گویم نه از آن دلتنگی ها که همه دارند،دلت تنگ ست ...تنگ ...
به خودت که می آیی
بوی سیگار گرفته ای ... می بینی بغض آتش زده ای که درد دود کنی ...

به خودت که می آیی
شاعری ...
به خودت که می آیی
می بینی هر چه می کشی از دست اوست ...آه ، درد، سیگار ،فرقی ندارد هرچه ... هر چه ...

به خودت که می آیی می بینی خیلی چیز ها گذشته ... کار از کار ...آب از سرت ... به خودت دیر می آیی ...
به خودت که می آیی
می بینی اصلا به خودت نمی آیی ...می بینی اصلا نمی بینی ... می بینی غریبی ... ناشناسی ... تو نیستی ...
تو ... نیستی ..
دیدگاه ها (۴)

یہ وَقتآیے هَست چشآت پُرهـ | اَشکـ |ـہاَمآ نمیزآری بریزهـ گل...

ﮐﻨﺎﺭﺕ ﮐﻪ ﻫﺴـــــــــــــــﺘﻢﻋﻤﯿــــــﻖ ﺗﺮ ﻧﻔـــــــــﺲﻣﯽ ﮐﺸﻢ...

دلتنگی یعنی دلم براش تنگ شده ولی هیچ غلطی نمیتونم بکنم ... د...

اما اوج بدبختی اینه که ببینیش ولی با ...

ملت اومدن زیر این پست هجوم اوردن که هاااا هاااا هاااا چین شک...

روزیمن چهل ساله میشومو موهایم جوگندمیحتمابازهم شبها تنهایی ق...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط