به خودت که می آیی
به خودت که می آیی
تنهایی ...
به خودت که می آیی
دلت گرفته ... خسته ای ...درد داری ...
به خودت که می آیی
می بینی یک آهنگ را صد بار پلی کرده ای ،آنقدر که تک تک نت هایش را حفظ باشی ...
به خودت که می آیی
چشمانت شور است و دفترت خیس ...
می بینی نه تاب ماندن داری نه پای رفتن ...
به خودت که می آیی
دلت تنگ ست .... دلتنگ که می گویم نه از آن دلتنگی ها که همه دارند،دلت تنگ ست ...تنگ ...
به خودت که می آیی
بوی سیگار گرفته ای ... می بینی بغض آتش زده ای که درد دود کنی ...
به خودت که می آیی
شاعری ...
به خودت که می آیی
می بینی هر چه می کشی از دست اوست ...آه ، درد، سیگار ،فرقی ندارد هرچه ... هر چه ...
به خودت که می آیی می بینی خیلی چیز ها گذشته ... کار از کار ...آب از سرت ... به خودت دیر می آیی ...
به خودت که می آیی
می بینی اصلا به خودت نمی آیی ...می بینی اصلا نمی بینی ... می بینی غریبی ... ناشناسی ... تو نیستی ...
تو ... نیستی ..
تنهایی ...
به خودت که می آیی
دلت گرفته ... خسته ای ...درد داری ...
به خودت که می آیی
می بینی یک آهنگ را صد بار پلی کرده ای ،آنقدر که تک تک نت هایش را حفظ باشی ...
به خودت که می آیی
چشمانت شور است و دفترت خیس ...
می بینی نه تاب ماندن داری نه پای رفتن ...
به خودت که می آیی
دلت تنگ ست .... دلتنگ که می گویم نه از آن دلتنگی ها که همه دارند،دلت تنگ ست ...تنگ ...
به خودت که می آیی
بوی سیگار گرفته ای ... می بینی بغض آتش زده ای که درد دود کنی ...
به خودت که می آیی
شاعری ...
به خودت که می آیی
می بینی هر چه می کشی از دست اوست ...آه ، درد، سیگار ،فرقی ندارد هرچه ... هر چه ...
به خودت که می آیی می بینی خیلی چیز ها گذشته ... کار از کار ...آب از سرت ... به خودت دیر می آیی ...
به خودت که می آیی
می بینی اصلا به خودت نمی آیی ...می بینی اصلا نمی بینی ... می بینی غریبی ... ناشناسی ... تو نیستی ...
تو ... نیستی ..
- ۵.۱k
- ۱۹ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط