خاطره ای از شهید اردشیر رحمانی
خاطره ای از شهید اردشیر رحمانی
شــهیدی که نشانی مزارش را برای مادرش نوشت!
چند روز مانده بود که برود جبهه،
گفتم: پسرم بیا ازدواج کن،
خواهرات ازدواج کردند، برادرت ازدواج کرده،
من می خواهم که نشانی خانه ات را داشته باشم.
خندید و گفت:
آدرس می خوای مادر؟
گفتم:
بله که آدرس می خوام پسرگلم.
یک برگه کاغذ گرفت، نوشت.
گفت:بخوان.
خواندم:
«اول خیابان لاهیجان، گلزار شهداء قطعه ۲۵۵»
فرمانده گردان زرهی لشکر ۲۵ کربلا
امروز به نیابت از شهید اردشیر رحمانی یک سوره قدر ختم کنیم و دیگران رو هم به این کار خیر دعوت کنیم
خدا قبول کند ان شاءالله
یاد و خاطره تمامی شهدای گرانقدر و امام راحل ره گرامی باد
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدای گرانقدر و روح امام راحل ره صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شــهیدی که نشانی مزارش را برای مادرش نوشت!
چند روز مانده بود که برود جبهه،
گفتم: پسرم بیا ازدواج کن،
خواهرات ازدواج کردند، برادرت ازدواج کرده،
من می خواهم که نشانی خانه ات را داشته باشم.
خندید و گفت:
آدرس می خوای مادر؟
گفتم:
بله که آدرس می خوام پسرگلم.
یک برگه کاغذ گرفت، نوشت.
گفت:بخوان.
خواندم:
«اول خیابان لاهیجان، گلزار شهداء قطعه ۲۵۵»
فرمانده گردان زرهی لشکر ۲۵ کربلا
امروز به نیابت از شهید اردشیر رحمانی یک سوره قدر ختم کنیم و دیگران رو هم به این کار خیر دعوت کنیم
خدا قبول کند ان شاءالله
یاد و خاطره تمامی شهدای گرانقدر و امام راحل ره گرامی باد
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدای گرانقدر و روح امام راحل ره صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
۱.۳k
۱۳ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.