من هوا خودم را م نوشم ودر دور دست خودم تنها نشسته ام
من هواي خودم را مي نوشم! ودر دور دست خودم تنها نشسته ام. انگشتم خاک ها را زير و رو مي کند و تصوير ها را به هم مي پاشد، مي لغزد، خوابش مي برد تصويري مي کشد، تصويري سبز: شاخه ها ، برگ ها.روي باغ هاي روشن پرواز ميکنم.چشمانم لبريز علف ها مي شود و تپش هايم با شاخ و برگ ها ميآميزد.مي پرم ، مي پرم. روي دشتي دور افتاده...سهراب سپهري
- ۸۹۷
- ۲۲ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط