من هوا خودم را م نوشم ودر دور دست خودم تنها نشسته ام

من هواي خودم را مي نوشم! ودر دور دست خودم تنها نشسته ام. انگشتم خاک ها را زير و رو مي کند و تصوير ها را به هم مي پاشد، مي لغزد، خوابش مي برد تصويري مي کشد، تصويري سبز: شاخه ها ، برگ ها.روي باغ هاي روشن پرواز مي‌کنم.چشمانم لبريز علف ها مي شود و تپش هايم با شاخ و برگ ها مي‌آميزد.مي پرم ، مي پرم. روي دشتي دور افتاده...سهراب سپهري
دیدگاه ها (۱)

سرچشمه‌ي رويش هايي، دريايي، پايان تماشايي. تو تراويدي: باغ ج...

ﺩﻭ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﺮ ﺩﻭ ﮔﻮﻧﻪ‌ﺍﻡ ﻣﯽ‌ﻟﻐﺰﻧﺪ! گر ﻡ‌ﺗﺮ ميشوم! ﺧﻮﻥ ﻣﯽ‌ﺷﻮ...

آمدم تا تو را بويم، وتو زهر دوزخي ات را بانفسم آميختي! آمدم ...

انانکه زمستان را از پشت پنجره‌‌ ديده‌اند و گرسنگي را هم فقط ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط