رحیم معینی کرمانشاهی
رحیم معینی کرمانشاهی
با زبان دل به نومیدی صدایت می کنم
رو به من آور که با عشق آشنایت می کنم
چون ز عشق آگه شدی با خاطر آسوده ای
در میان جمله ی رندان رهایت می کنم
شرمم از دست تهی ناید اگر فرصت دهی
جان شیرین ای عزیز دل فدایت می کنم
روی در رویت سخن گفتن فراموشم شود
زیر لب اما شکایت با خدایت می کنم
سر درون سینه با دل گویم اسرار غمت
گفتگو با عاشق بی دست و پایت می کنم
لطف ها کردی که با من از محبت دم زدی
زین سبب از جمله ی خوبان جدایت می کنم
گر جدایی هم کنی هر گز مشو غافل ز من
تا ابد صبر ای جدا از من به پایت می کنم
دل ز من آسوده دار و سر به راه خود گذار
خوی کم کم با غم بی انتهایت می کنم
ناامیدم گر کنی می میرم اما باز هم
در همان حالت که می میرم دعایت می کنم
#خاص
با زبان دل به نومیدی صدایت می کنم
رو به من آور که با عشق آشنایت می کنم
چون ز عشق آگه شدی با خاطر آسوده ای
در میان جمله ی رندان رهایت می کنم
شرمم از دست تهی ناید اگر فرصت دهی
جان شیرین ای عزیز دل فدایت می کنم
روی در رویت سخن گفتن فراموشم شود
زیر لب اما شکایت با خدایت می کنم
سر درون سینه با دل گویم اسرار غمت
گفتگو با عاشق بی دست و پایت می کنم
لطف ها کردی که با من از محبت دم زدی
زین سبب از جمله ی خوبان جدایت می کنم
گر جدایی هم کنی هر گز مشو غافل ز من
تا ابد صبر ای جدا از من به پایت می کنم
دل ز من آسوده دار و سر به راه خود گذار
خوی کم کم با غم بی انتهایت می کنم
ناامیدم گر کنی می میرم اما باز هم
در همان حالت که می میرم دعایت می کنم
#خاص
۱.۳k
۱۱ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.