پدرخوانده پارت ۱۰
________________
ویو کوک
به پسره اشاره کردم که بیاد بیرون رفتم بیرون و اونم اومد
+پسره
٪به پلیس خبر دادم تو آشپزخونه است دست و پاش رو بستم
+خوبه هواست رو بهش جمع کن من میرم حدودا نیم ساعت دیگه میام
٪چشم
هوففف پس حسم درست بود ولی هنوزم فکرم پیش ا/ته ساعت رو نگاه کردم ۱۰ دقیقه مونده به ۳ سوار ماشین شدم و راه افتادم کاشکی قرار رو کنسل میکردم ولی معلوم نمیشد باز کی قرار بود همو ببینیم هوففف ولش آروم باش
ساعت ۳:۱۰ دقیقه به یه کافه رسیدم جایی کع قرار داشتیم رفتم داخل که دیدمش
+سلام
÷ به سلامممم*بغلش کرد*
+*از هم جدا شدن*خیلی وقت شده مگه نه مکس؟
÷اره دلم واست تنگ شده بود
+منم
÷بیا بشین......خوب چه خبرا بچه ها چطورن کارا به خوبی پیش میره؟
+یکم نفس بگیر همه چی خوبه و عالی
÷راستی از دختر خوندت چه خبر
+دیگه شده دخترم خیلی ساله باهمیم
÷اره ولی دنیا هم بهش آسون نگرفته پدر و مادرش رو ازش گرفته
+پس من اینجا هویجم؟
÷هویج نه خرگوش وایی یادته زنگ تفریح بود داشتی از خوراکی هات رو نمایی میکردی که هویج پیدا شد😂
+اره بعدشم تهیونگ یه نگاهی کرد دید کلی هویج اوردم😂
÷از اون موقعه شدی آقا خرگوشه
+اره
÷خوب آقا خرگوشه بگو ببینم کی قراره دور هم جمع بشیم؟
+والا خودمون هم نمیدونیم سر هممون هم شلوغه ولی اگه بشه یک شنبه میخوایم دور هم جمع شیم
÷منم هستما
+بل بل ولی معلوم نیست بشه تهیونگ که امروز اومد پیشم داشتیم حرف میزدیم که براش یه قرار جور شد بچه ها هم که از اخبار نگاه میکنم سرشون مثل چی شلوغه مخصوصا واسه جیمین که شایعه درست کردن حالا بیا جمعش کن
÷اون بچه
+اره
÷داستانش دقیقا چیه
+خوب یه بچه ای گم شده بود و گریه میکرد که من و جیمین پیداش کرد اونم برای اینکه دیگه گریه نکنه و بگه مامان باباش کجاست کمی باهاش بازی کرد تا آروم بشه منم رفتم بستنی بگیرم که اون موقعه یه خری اومد از بازی کردناشون عکس گرفت و گفت بچه ی جیمینه
÷باع اینا جدی واسه خودشون یه چیزی میبرن و میدوزن اگه خانواده داشت که میگفت کارش که طوری هم نیست باید این چیزا رو مخفی کنه
+والا ولی به لطف ا/ت بیشتریا گفتن دروغه و مدرک خاصی هم ندارن که بچه ی واقعیه جیمینه یا میگن دلیلی نداره که بخواد خانوادشو مخفی کنه
÷اون کلیپه؟ تو هر شبکه ای بری خبرش هست
+اهوم
÷(گوشیش زنگ میخوره) الو سلام.... چی شده؟...... باشه الان میام
+چیشده
÷چند روزه پولامون کم میشه امروز هم ۲ میلیارد برداشته شرکت قشنگ بهم ریخته
+هعی باشه خوشحال شدم دیدمت
÷منم بای
+بای
مکس رفت و منم به جان گفتم بره و به منشی هم گفتم امروز کلا نمیام
ساعت رو نگاه کردم ۴ بود سوار ماشینم شدم و رفتم سمت کافه که دیدم درحال درست کردن کیکه خیلی خوشگل شده بود که متوجه حضورم شد
۳ نیکته
۱ شغل اعضا
کوک رئیس شرکت مدلینگ Joomla
تهیونگ عکاس
جیمین برند خودشو داره whoe = ₩(😁😁😁😁)
نامجون رئیس شرکت valt هست (درمورد بورسه)
جیهوپ ایشونم مدله
شوگا رئیس شرکت مدلینگه peol
جین یک مدل جذاب و زیباست😂
۲ اعضا و مکس از بچگی باهم بودن و به یه مدرسه میرفتن
۳ دوستان دکتر قلب من رو ادامه بدم یا نه؟
راستی شرط ۲۰ لایک و ۴۰ کامنت
و یه چی دیگه ممکنه من بعد از فیک داستان نویس من ویسگون رو ترک کنم ببخشید 🙂
ویو کوک
به پسره اشاره کردم که بیاد بیرون رفتم بیرون و اونم اومد
+پسره
٪به پلیس خبر دادم تو آشپزخونه است دست و پاش رو بستم
+خوبه هواست رو بهش جمع کن من میرم حدودا نیم ساعت دیگه میام
٪چشم
هوففف پس حسم درست بود ولی هنوزم فکرم پیش ا/ته ساعت رو نگاه کردم ۱۰ دقیقه مونده به ۳ سوار ماشین شدم و راه افتادم کاشکی قرار رو کنسل میکردم ولی معلوم نمیشد باز کی قرار بود همو ببینیم هوففف ولش آروم باش
ساعت ۳:۱۰ دقیقه به یه کافه رسیدم جایی کع قرار داشتیم رفتم داخل که دیدمش
+سلام
÷ به سلامممم*بغلش کرد*
+*از هم جدا شدن*خیلی وقت شده مگه نه مکس؟
÷اره دلم واست تنگ شده بود
+منم
÷بیا بشین......خوب چه خبرا بچه ها چطورن کارا به خوبی پیش میره؟
+یکم نفس بگیر همه چی خوبه و عالی
÷راستی از دختر خوندت چه خبر
+دیگه شده دخترم خیلی ساله باهمیم
÷اره ولی دنیا هم بهش آسون نگرفته پدر و مادرش رو ازش گرفته
+پس من اینجا هویجم؟
÷هویج نه خرگوش وایی یادته زنگ تفریح بود داشتی از خوراکی هات رو نمایی میکردی که هویج پیدا شد😂
+اره بعدشم تهیونگ یه نگاهی کرد دید کلی هویج اوردم😂
÷از اون موقعه شدی آقا خرگوشه
+اره
÷خوب آقا خرگوشه بگو ببینم کی قراره دور هم جمع بشیم؟
+والا خودمون هم نمیدونیم سر هممون هم شلوغه ولی اگه بشه یک شنبه میخوایم دور هم جمع شیم
÷منم هستما
+بل بل ولی معلوم نیست بشه تهیونگ که امروز اومد پیشم داشتیم حرف میزدیم که براش یه قرار جور شد بچه ها هم که از اخبار نگاه میکنم سرشون مثل چی شلوغه مخصوصا واسه جیمین که شایعه درست کردن حالا بیا جمعش کن
÷اون بچه
+اره
÷داستانش دقیقا چیه
+خوب یه بچه ای گم شده بود و گریه میکرد که من و جیمین پیداش کرد اونم برای اینکه دیگه گریه نکنه و بگه مامان باباش کجاست کمی باهاش بازی کرد تا آروم بشه منم رفتم بستنی بگیرم که اون موقعه یه خری اومد از بازی کردناشون عکس گرفت و گفت بچه ی جیمینه
÷باع اینا جدی واسه خودشون یه چیزی میبرن و میدوزن اگه خانواده داشت که میگفت کارش که طوری هم نیست باید این چیزا رو مخفی کنه
+والا ولی به لطف ا/ت بیشتریا گفتن دروغه و مدرک خاصی هم ندارن که بچه ی واقعیه جیمینه یا میگن دلیلی نداره که بخواد خانوادشو مخفی کنه
÷اون کلیپه؟ تو هر شبکه ای بری خبرش هست
+اهوم
÷(گوشیش زنگ میخوره) الو سلام.... چی شده؟...... باشه الان میام
+چیشده
÷چند روزه پولامون کم میشه امروز هم ۲ میلیارد برداشته شرکت قشنگ بهم ریخته
+هعی باشه خوشحال شدم دیدمت
÷منم بای
+بای
مکس رفت و منم به جان گفتم بره و به منشی هم گفتم امروز کلا نمیام
ساعت رو نگاه کردم ۴ بود سوار ماشینم شدم و رفتم سمت کافه که دیدم درحال درست کردن کیکه خیلی خوشگل شده بود که متوجه حضورم شد
۳ نیکته
۱ شغل اعضا
کوک رئیس شرکت مدلینگ Joomla
تهیونگ عکاس
جیمین برند خودشو داره whoe = ₩(😁😁😁😁)
نامجون رئیس شرکت valt هست (درمورد بورسه)
جیهوپ ایشونم مدله
شوگا رئیس شرکت مدلینگه peol
جین یک مدل جذاب و زیباست😂
۲ اعضا و مکس از بچگی باهم بودن و به یه مدرسه میرفتن
۳ دوستان دکتر قلب من رو ادامه بدم یا نه؟
راستی شرط ۲۰ لایک و ۴۰ کامنت
و یه چی دیگه ممکنه من بعد از فیک داستان نویس من ویسگون رو ترک کنم ببخشید 🙂
۷.۷k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.