روزی با دوستم از کنار یک دکه روزنامه فروشی رد می شدیم

روزی با دوستم از کنار یک دکه روزنامه فروشی رد می شدیم ؛
دوستم روزنامه ای خرید و مودبانه از مرد روزنامه فروش تشکر کرد ، اما آن مرد هیچ پاسخی به تشکر او نداد.
همان طور که دور می شدیم، به دوستم گفتم:
چه مرد عبوس و ترش رویی بود😄 😒
دوستم گفت:
او همیشه این طور است!
پرسیدم: پس تو چرا به او احترام می گذاری؟!
دوستم با تعجب گفت:
"چرا باید به او اجازه بدهم که برای رفتار من تصمیم بگیرد؟!
من خودم هستم."...

اجازه ندهید تا برخوردهای دیگران ، موجب تغییر رفتارهای شما شود . همیشه مثل گــــــــــــل باشید که در هر شرایطی خوش عطری و زیبایی خود را حفظ می کند .
در هر دیداری ردپایی از عطر زیبای درون خود را به یادگار بگزارید😍 🌹
متین ، باوقار ، خندان ، شاد ، پـــــــرانر ژی و پــــــرتلاش باشید .
.
زندگی را زندگی کنیم😘 😉
دیدگاه ها (۱)

خیلی از عشق ها وسط همین جر و بحث ها پیش می آید با کوتاه آمدن...

چه کیفی می دهد،دوست داشتنِ تو...وقتی ندانی و دوستت بدارم...و...

سالها بعد... شب تولدت...وقتی شیشه ی عینکم را هاااا میکنمزیر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط