اعترافی بکنم

« اعترافی » بکنم ؟
بین این « پنجره ها »
که « تمنای گشودن » دارند !
من به آن « پنجرهٔ بسته ٔ چشمان تو »
عادت دارم !
« بامدادان » که من از کوچه تو می گذرم
به « نسیم گل نیلوفر » آن باغچه
عادت دارم !
....... و چه « شبهای » پر از « زمزمه بی وزنم »
که به دیدار مَه روی تو در « قافیه »
عادت دارم !
گر « خیانت در امانت » بکنم ، می بخشی ؟؟
من « به دزدی » ز غزلها ی « دو چشم تَرَت»
عادت دارم!..............

بامداد پاییزیتون پراز عطرخوش نان وعشق.......وارامش....درودی به خش خش برگهای رنگارنگ....
دیدگاه ها (۶)

فصل سوّم دوباره آمده بودفصل غوغای برگ ها دربادداشت در سرنوشت...

من خریدار نگاه خسته ات هستم هنوزبا همان شوریدگی دیوانه ات هس...

دلبرادر هوس دیدن رویتدل من تاب نداردنگهم خواب نداردقلممگوشه ...

من رقص میخواهم و هنگام رقص دستم را روی کمرگاهت می سرانم و تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط