عشق جذاب

پارت ۳۸

النا : (بغض، زود از اتاق میره بیرون)

ویو النا

چطور میتونه اینکارو کنه من
قلبم دیگه طاقت این همه حس رو نداره واقع نمیتونم تحمل کنم رو تختم ولو شدم و سیاهی.

کوک ویو

وقتی بوسش کردم آرامش بدنم رو فرا گرفت بوس شیرینی بود لبا ش،چشاش.خودش .اندامش .همش به دل میشینه ولی از اون نگاه بغض کرده اش بدم اومد در آینده نباید دیگه اینطوری باشه
قراره آخر هفته به مراسم ازدواج یکی از مافیا ها برم و مجبورم سورا رو با خودم ببرم چون خالم گفته من خودم میخوام النا به عنوان پارتنرم همراهم بیاد

ویو النا


از خواب بیدار شدم رفتم پایین دیدم میخوان شام بخورن من چند ساعت خوابیدم وقتی رفتم پایین نگاه های سنگین حس کردم کوک نگاهم می‌کرد و ا اون ور اون سورا و بعضی از خدمتکارا با نفرت نگاهم میکردن
رفتم سر میز من روبه روی سورا نشسته بودم و کوک توی اولین میز دیدم دارن غذاها و میارن کرمم فعال شد رفتم و بشقاب میگو رو خودم ورداشتم تا بیارم من یه ماده ای پیدا کرده بودم که باعث دل درد میشید اون رو تو میگو ها و بردم
و نشستم سر رو صندلی شروع کردیم به خوردن که سورا از اون میگو ها ورداشت با یه پوزخند غذا مو میخوردم ۵ دقیقه گذشت یهو سورا بلند شد

سورا : ببخشید ...من الان میام
کوک:(تعجب)
النا : پوزخند)

سوا دوباره اومد و نشست ولی بازم رفت سرویس که یهو کوک مشکوک و مرموز نگاهم کرد
کوک : (مرموز نگاهش میکنه)
النا :......


بچه ها من هر روز یه پارت میزارم ولی تو جمعه ها پارت نمیزارم
دیدگاه ها (۴۱)

moon

آهنگش خیلی به دل میشینه نظر شما چیع؟؟

بچه ها پیج قبلیم

این پیج فالو شه تا بزارم پارت بعدی@oo.oo.oo

پارت ۸۷ فیک ازدواج مافیایی

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

{مافیای من}{پارت ۱۰}باشه عشقم بخواب کوک ویو همین طور مونده ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط