مافیای من
{مافیای من}
{پارت ۱۰}
باشه عشقم بخواب
کوک ویو
همین طور مونده بود که ته چرا نمیاد
دیدم تهیونگ از پیش در رد شود بهش میخورد خیلی خسته باشه (دره اتاق باز بود)
برای اینکه خستگیش در بیاد رفتم پیشش دیدم لباساشو اوز نکرده ولو شدم رو تخت و خوابیده رفتم بالا سرش دراز کشیدم روش و یه بوس کوچولو از لبش کردم دیدم مثل یه عروسک بقلم کرد برعکس شدم و سرمو گذاشتم رو سینش و خوابیدم
(صبح)
ته ویو
صبح بلند شدم حس کردم یه چیزیو بقل کردم نگاه کردم دیدم کوک بود با تعجب بهش نگاه کردم دیدم کیوت خوابیده
دلم نیومد بیدارش کنم یه بوس از سرش کردم و آروم از بقلش در اومدم و رفتم پایین دیدم جیمین و یونگی یا به قول جیمین پیشی نشستن دارن صبحونه میخورم
بقیش پارت بعد باییی
{پارت ۱۰}
باشه عشقم بخواب
کوک ویو
همین طور مونده بود که ته چرا نمیاد
دیدم تهیونگ از پیش در رد شود بهش میخورد خیلی خسته باشه (دره اتاق باز بود)
برای اینکه خستگیش در بیاد رفتم پیشش دیدم لباساشو اوز نکرده ولو شدم رو تخت و خوابیده رفتم بالا سرش دراز کشیدم روش و یه بوس کوچولو از لبش کردم دیدم مثل یه عروسک بقلم کرد برعکس شدم و سرمو گذاشتم رو سینش و خوابیدم
(صبح)
ته ویو
صبح بلند شدم حس کردم یه چیزیو بقل کردم نگاه کردم دیدم کوک بود با تعجب بهش نگاه کردم دیدم کیوت خوابیده
دلم نیومد بیدارش کنم یه بوس از سرش کردم و آروم از بقلش در اومدم و رفتم پایین دیدم جیمین و یونگی یا به قول جیمین پیشی نشستن دارن صبحونه میخورم
بقیش پارت بعد باییی
- ۳۲.۷k
- ۲۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط