دیوانه شدم عشق تو آخر به سرم زد

دیوانه شدم عشق تو آخر به سرم زد
هر چه به سرم آمده را عشق رقم زد 

تن خانه نشین ، روح من اما سر کوچه
بر پنجره ای خیره شد و مست قدم زد

شاعر شدم آن شاعر دیوانه که بی تو
هرشب جگرش سوخت و تا صبح قلم زد

بی خوابی شب ها همه تقصیر دلم بود
در قهوه ی خود چشم تو را ریخت و هم زد

آنروز که گفتم به خدا نیستم عاشق
خوردم قسم کذب و خدا بر کمرم زد

در پای تو افتاده ام ای دوست نظرکن
مجنون شده ام عشق تو آخر به سرم زد
دیدگاه ها (۱)

💕 من هوا را بی نفسهای "تو" 💕 حاشا می کنم💕 تار و پود عشق را 💕...

قراره غرق هم باشیم از این دریا نترسونم تو لب تر کن یه دریا ر...

*از کفر من تا دین تو راهی به جز تردید نیست دلخوش به فانوسم م...

بعضی آدم ها را نمی شود داشتفقط می شود یک جور خاصی دوستشان دا...

مریم یوسفی نصیری نژاد

𝐌𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲 🍷پارت : ۷ویو ا.ترفتیم سمت کیسه بوکسا دستکشای بوکسو ...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۶۵"ویو جنا"با گشنگی چشمام و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط