پارت

𝐌𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲 🍷

پارت : ۷

ویو ا.ت
رفتیم سمت کیسه بوکسا دستکشای بوکسو پوشیدیمو تمرین کردیم
ده مین بعد...
استاد : خب دیگه تمرین کافیه میخوام حریف انتخاب کنم مبارزه کنید
خب مبارزه ی اول : ا.ت و لانا
مبارزه ی دوم :...
+ : من چقدر خوش شانسم ( غرغر)
& : حرص نخور تو لانا رو میبری توی طول تمرین لانا تازه داشت بوکسو یاد میگرفت از جونگکوک
+ : من نمیترسم که ببازم از قیافش حالم بهم میخوره ( حرص )
رفتیم تو زمین مبارزه دسکشا رو پوشیدیم و اماده شدیم استاد سوتو زد شروع کردیم همینجوری مشت میزدم میخواستم حرصمو روش خالی کنم که یه دفعه افتاد زمینو زد زیر گریه
& : استاد خیلی محکم میزنه ( زار )
+ : داشتم گرم میکردم هنوز شروع نکردم که ( پوکر )
استاد : لانا لوس بازی در نیار مبارزه رو تموم کن
دوباره شروع کردیم حالا واقعی مشت میزنم از ناله کردنو اشک ریختنش لذت میبرم صب کنید به خدا سادیسمی نیستم فقط خب کسی که خیلی فَک میزنه باید ادب بشه دیگه
استاد سوتو زد و مبارزه تموم شد و مثل همیشه من برنده بودم لانا ام مث اسکلا داشت گریه میکرد
& : به ددیم میگم خودش به حسابت برسه ( گریه . لوس )
+ : اوکی ( پوزخند )
ای خدا حالا باید با اون عفریته مسابقه ی دو بدم
استاد : خب با صدای سوت شروع میکنید
. صدای سوت .
+ : شروع کردم دویدن سرعتمو بالا بردم به خط اخر نزدیک شدم نگاهی به پشت سرم کردم هه ( پوزخند ) خانمو باش تازه اول راهه از خط گذشتم و برنده شدم با بورام رفتیم لباسمونو عوض کردیمو پیش استاد رفتیم
استاد : خیلی عملکرد خوبی داشتی ا.ت خوشم اومد
+ : ممنونم استاد ( لبخند )
& : بیا بریم خونه پشمک
+ : بریم
رفتم خونه یه دوش گرفتمو گروه دانشگاهو چک کردم... هاااا میخوایم بریم اردو بابا ولمون کن حوصله داریم ( غر غر )
گوشیم زنگ خورد بورام بود
& : پشمکککک میخوایم بریم اردو هورااا
+ : چرا خوشحالیییی اینکه با چند نفر داخل یه چادر باشی و عشقولانه های اون حال بهم زنارو ببینی شادی آوره برات ؟!
& : ناراحت نباش خوش میگذره
+ : خوش میگذره گگگگ
& : فعلا پشمکککک
+ : بای خر شرک
سرمو گذاشتم رو بالشتو بلافاصله خوابم برد...

ادامه دارد...