چشم هایم را به بیمارستان می برم نمی دانم چه مرگشان شده

چشم هایم را به بیمارستان می برم.. نمی دانم چه مرگشان شده!
هر شب در خواب جایشان را خیس می کنند…!
دیدگاه ها (۲)

شبیه صندوق فطریه ای شدم خالیکه در محل مسیحی نشین تهران است.....

نکته مهمی که مردم دنیا هرگز نباید فراموش کنند  پس از خبرزنده...

نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد !امشب تمامشان را بسوزان ...

به یک نفر مسلط به زبان آدمیزاد برای رفع پاره ای دلتنگیها نیا...

می گویند در خواب هایم هذیان می‌گویم.اما هیچکس نمی داند با تو...

🌱🍒تو که از وسعت دیوانگی هایم خبر داریبگو کی بی تو چشم خسته ا...

کاریکلماتور ( خوشخیالی )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط