سناریو سگ های ولگرد بانگو

پارت ۹

دازای که از پشت در همه چیزو شنیده بود اومد داخل و بدون اینکه حرفی بزنه رفت سمت اون مرده که اومده بود یومه رو ببره

مرده برگشت گفت : اگه یه قدم دیگه جلو بیای میکشمت

دازای گفت : تو هیچ غلتی نمیتونی بکنی

بعد یه ظربه خیلی محکم به اون مرده زد و پرتش کرد سمت دیوار

کلتش رو از جیبش در آورد و سمت اون مرده گرفت
امیلیا رفت جلو و با داد گفت
امیلیا: اهای بانداژی داری چه غلتی میکنی تو ...

دازای گفت: من مثل شما با کسی مهربون نیستم تازه این آدمی که می‌بینید حدود سی نفر رو کشته (دازای تو این سناریو کسی رو نکشته چون اصلا عضو مافیا نیست )

همینجوری که دازای تفنگ رو گرفته بود سمت اون مرده گوشیش رو برداشت و زنگ زد به چویا

دازای: الو چویا اونی که دنبالش میگشتینو پیدا کردم زود خودتو برسون

چویا : منظورت همونیه که دوازده تا از اعضای مافیا رو کشته

دازای: آره همون مگه نگفتی رئیستون گفته که اگه پیداش کردین سریع بگیرینش
خوب بیا من گرفتمش تو خودتو زود با جاذبه برسون

چویا درحالی که دم در یومه اینا بود

چویا: خوب داشتی میگفتی

دازای : من حتی بهت آدرس هم ندادم چطور فهمیدی

چویا: دیدم این دوتا (امیلیا و یومه) دارن می‌دوند سمت اینور منم گفتم حتما خبریه برا همین منتظر موندم ببیننم چی میشه

دازای دستای مردرو با یه تناب بست و دادش چویا
چویا هم عین جت بردش به برج مافیا....

خوب نظر بدین چه طور بود؟
دیدگاه ها (۳)

آرت جدیدم از جینسه دیدم خیلی ازین عکسا تو گوشی دارم اینو کشی...

برا کپی از ایشون اجازه بگیر https://wisgoon.com/solixer

سناریو شیطان کش

همینجا وایسید الان میام

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط